سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه

آخرین مطالب
۲۲
اسفند

مالیت و ارزش ذاتی (حقیقی):

یک سری کالاها هستند که خودشان ارزش و مالیت ذاتی دارند و خودشان نیازهای انسان را برطرف می کنند و مورد رغبت مردم و جامعه هستند مثل برنج، گندم، گوشت، پارچه و غیره. خود طلا و نقره هم همین طور است . این ها نیاز ندارند که کسی بیاید اعتبار ارزش و مالیت به آنان بدهد؛ بلکه مالیت و ارزش را دارد. چون خودش فی نفسه نزد مردم مطلوب است. این ویژگی را مالیت و ارزش ذاتی یا حقیقی می نامند.

بند دوم: مالیت و ارزش اعتباری:

نوع دیگر مالیت و ارزش، اعتباری صرف است، مثل اسکناس؛ دولت یا وزیر دارایی از طرف دولت یا رئیس بانک مرکزی به نمایندگی دولت بر یک سری از اسکناس ها اعتبار مالیت تعیین می کند. و این را نشانه و علامت قدرت و توان خرید قرار می دهد. در مالیت اعتباری، اسکناس فی نفسه خودش ارزش ندارد و  صرفاً آئینه ای از یک قدرت خرید است.[۱]

بند سوم: ارزش اسمی و حقیقی پول اعتباری

ارزش مبادله یا قدرت خرید در پول به دو گونه مورد ملاحظه قرار می گیرد:

۳-۱- ارزش اسمی: اگر ارزش پول را بدون ملاحظه شاخص قیمت ها در نظر بگیرند، یعنی میزان تورم و کاهش ارزش آن را لحاظ نکنند، گفته می شود: ارزش اسمی، به طور مثال هزار تومان، (چه تورم وجود داشته یا نداشته باشد) همیشه همان هزار تومان است.

۳-۲- ارزش حقیقی: اگر ارزش پول را با توجه به شاخص قیمت ها ملاحظه کنیم، یعنی میزان تورم و کاهش ارزش پول در نظر گرفته شود، گفته می شود: ارزش حقیقی؛ به طور مثال ارزش حقیقی هزار تومان- اگر در طول سال، ۳۰ درصد تورم داشته باشیم- پس از یکسال، ۷۰۰ تومان خواهد شد.[۲]

گفتار دوم: توضیح مفهومی« قیمی » و « مثلی »

بند اول: تقسیم کالاها به مثلی و قیمی

در کتاب های فقهی آمده است، اگر انسان مال دیگری را تلف کرد یا اگر مال قرض گرفته شده تلف شد، در این صورت اگر کالا مثلی بود، شخص تلف کننده، مثل آن را بدهکار است و اگر قیمی بود، قیمت آن را بدهکار است. در بیع و عاریه ضمانت شده نیز همین حکم جاری است. اکنون می خواهیم بدانیم منشأ این حکم چیست؟ و از کجا ناشی شده است؟

تنها دلیلی که می شود به آن تمسک جست سیره عرف و عقلا است؛ مقتضای عرف و سیره عقلا چنین است که اگر کسی چیزی را از کسی به ضمان (ضمان اتلاف یا ضمان قرض) بگیرد، در صورت اتلاف، باید مثل آن را که نزدیکترین فرد به آن است برگرداند و در صورتی که مثل نبود قیمت آن را باید به صاحبش بپردازد. قدر متقین این سیره این است که تفاوت فاحشی بین افراد هم سان نباشد و اگر تفاوت قیمت میان افراد همسان فاحش باشد، به این عرف و سیره نمی توان تمسک کرد. چون ملاک ضمانت به مثل در سیره عقلا به این جهت است که مثلها دارای قیمت یکسان هستند.[۳]

فلسفه این رفتار عرف مواردی چند می تواند باشد:

الف- در اشیا مثلی اگر مثل آن را بپردازد، یقیناً ذمه اش بریء شده است و اگر قیمت آن را بپردازد چنین یقینی وجود ندارد[۴]. ب – اگر مثل را گرفت برابر حق خود را گرفته است، ولی اگر بها را گرفت، چه بسا زیادتر یا کمتر از حق خود گرفته باشد[۵]. ج- چون مثل به حقیقت مال تباه شده و به عدالت نزدیک تر است.

شارع نیز از این سیره قطعی عقلا، هیچ وقت جلوگیری نکرده، و همین عدم ردع شارع با عنایت به این که این مسأله، مسأله ای مورد ابتلا بوده، دلیل بر امضای آن است. بنابراین با توجه به سیره عرف و عقلا و عدم ردع شارع از آن، فلسفه تقسیم بندی کالاها به مثلی و قیمی، رعایت اقرب الی الحق و اعدل در مبادلات (به هنگام تلف شدن عین در ادای ضمان) است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

[۱] – گفتگو با سید محمد موسوی بجنوردی، استاد دانشگاه امام صادق، مجله فقه اهل بیت، شماره ۷ ، پاییز ۷۵ ، ص ۶۱ و ۶۲٫

[۲] – عابدینی، احمد ، ربا،تورم و ضمان ، نشریه فقه، شماره ۱۹ و ۲۰ ، بهار و تابستان ۷۸ ص ۷۳٫

[۳] – گفتگو با محمد مهدی آصفی، مدرس حوزه علمیه قم، مجله فقه اهل بیت، شماره ۷ ، پاییز ۷۵ ، ص ۶۱ و ۶۲٫

[۴] – موسایی، میثم، بررسی دلایل جبران کاهش قدرت خرید پول، نشریه پژوهش نامه بازرگانی، بهار ۱۳۸۴ شماره ۳۴ ص ۱۶۴ و ۱۶۵٫

[۵] – عابدینی، احمد ، ربا،تورم و ضمان، نشریه فقه، شماره ۱۱ و ۱۲ ، بهار و تابستان ۷۶ ص ۸۷٫

خسارت تأخیر تأدیه در نظام بانکداری بدون ربا

  • milad milad
۲۲
اسفند

۵-۶- پیشنهادات تحقیق
با توجه به نتایج حاصل به منظور افزایش تعهد سازمانی کارکنان بانک و متعاقب آن افزایش رضایت شغلی ، بهبود عملکرد و افزایش سطح کارایی و بهره وری سازمان واز آنجائیکه بیشترین تاثیر بر تعهد سازمانی کارکنان معلول عواملی مانند خوداثربخشی (احساس شایستگی)، مهم بودن (احساس معنی داربودن ) و احساس موثر بودن (تاثیرگذاری ) بوده است و هر گونه تغییر در میزان این عوامل تعهدسازمانی راتا حد زیادی متاثر می کند بنابراین تمرکز بیشتر مدیران بر روی این فاکتور ها را می طلبد.
سازمان باید در جهت حفظ و تقویت عواملی که دارای تاثیر زیاد در تعهدسازمانی کارکنان هستند( ۱-معیار خوداثربخشی ، ۲- احساس معنی داربودن و احساس موثر بودن کارکنان) تلاش کند و عواملی که رابطه با تعهدسازمانی ندارند ( ۱- احساس خودمختاری،۲- احساس اعتماد به دیگران) بررسی و موانع احتمالی را شناسایی و در جهت رفع آن برآید. بدین ترتیب پیشنهادهای ذیل ارائه می گردد:
۵-۶-۱-پیشنهادات در مورد احساس شایستگی (خوداثربخشی)
وقتی افراد توانمندمی گردند ، احساس شایستگی می کنند و یا اینکه احساس می کنند قابلیت و تجربه لازم را برای انجام دادن موفقیت آمیز یک کار را دارند ، آنها نه تنها احساس شایستگی بلکه احساس اطمینان می کنند که می توانند کار را با شایستگی انجام دهند .
آنان احساس برتری شخصی می کنند و احساس می کنند که می توانند برای رویارویی با چالش های تازه بیاموزند و رشد بیابند .لذا پیشنهاد می گردد :

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
  • ایجاد احساس تسلط شخصی در کار – برای بالابردن این احساس می بایست کارکنان در ادارات کار را با فعالیت های آسان آغاز کرده و با آموزش صحیح به سمت انجام کارهای دشوارتر گام بردارند، چرخش شغلی در ادارات نیز اثر بسیار زیادی در ایجاد احساس شایستگی در کارکنان را دارد .
  • الگوسازی – الگوسازی یعنی نمایش دادن الگوی رفتاری صحیحی که قرار است کارکنان در پیش گیرند .روسای ادارات می توانند افراد موفق و کارمندان نمونه را به عنوان الگو به کارکنان در موقعیتها و جلسات مختلف معرفی نمایند و برای کارکنان خود فرصتهایی را به وجود آورند تا به وسیله این افراد موفق آموزش ببینند.
  • سهیم کردن کارکنان در اطلاعات بانک- روسای ادارات می بایست مطمئن شوند که همه اطلاعات مورد نیاز مربوط به کار را برای اجرای یک وظیفه به کارمند داده اند . قراردادن اطلاعات مربوط به چگونگی انجام کارها، منابع بانک ، مشتریان ، برنامه های آتی بانک برای کسب رتبه در بین بانکهای رقیب می تواند باعث افزایش حس اعتماد ، همدلی ، تعلق خاطر افراد به سازمان و افزایش انگیزه شغلی آنان شود و با احتمال بیشتری همسو با اهداف و خواسته های مدیریت کار می کنند .

۵-۶-۲-پیشنهادات در مورد احساس معنی داربودن
افراد توانمند احساس معنی دار بودن می کنند . برای مقاصد ، اهداف یا فعالیتی که به آن اشتغال دارند ارزش قایلند و درباره آنچه تولید می کنند دقت می کنند و بدان اعتقاد دارند .آنان در آن فعالیت از نیروی روحی یا روانی خود مایه می گذارند و در درگیری و اشتغال خویش از نوعی احساس شخصی برخوردارند.همین امر موجب ایجاد رضایت در آنها می شود .
برای افزایش احساس معنی داربودن در کارکنان اداره کل امور کارکنان بانک ملت و افزایش سطح تعهد سازمانی در آنان پیشنهادهای ذیل ارائه می گردد :

  • استانداردسازی فعالیتها و حذف کارهای بی معنا – فعالیت هایی که معنی داری را القا می کنند ، نوعی احساس هدفمند ، هیجان یا ماموریت برای افراد ایجاد می کنند و به جای اینکه نیرو و اشتیاق افراد را هدر بدهند ، منبعی از نیرو و اشتیاق برای آنان فراهم می آورند .
  • milad milad
۲۲
اسفند

:

یافته ها و دستاوردهای پژوهش عبارت است از نتایج محاسبه و تجزیه و تحلیل اطلاعات گردآوری شده. به بیانی دیگر، تعبیر و تفسیر داده ها را یافته های پژوهش گویند. یافته ها و دستاوردهای پژوهش اطلاعات واقعی است که از فرایند پژوهش علمی به دست آمده است.

از این رو داده های تحقیق که اطلاعات خام و غیر تجربی و تنها آماره های کمی هستند باید با توجه به اهداف و فرضیه های تحقیق تفسیر و تعبیر شوند تا به یافته ها و دستاوردهای پژوهش تبدیل گردند.در این مرحله اطلاعات و داده های کد گذاری شده پس از تجزیه و تحلیل و پردازش به وسیله رایانه توسط محقق مورد تفسیر و تعبیر قرار می­گیرند.

۲-۴٫ آمار توصیفی :

در این نوع تجزیه و تحلیل ، پژوهشگر داده های جمع آوری شده را با بهره گرفتن از شاخص های آمار توصیفی، خلاصه و طبقه بندی می­ کند.

در این قسمت جداول آماری، آماره های توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و نمودار مربوط به سن ،معدل ترم گذشته، رشته تحصیلی و پایه تحصیلی دانش آموزان مورد بررسی قرار گرفته­اند.

۱-۲-۴ : تفکیک نمونه بر حسب متغیر سن

جدول ۴-۱ بررسی توزیع متغیر سن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  فراوانی درصد فراوانی نسبی درصد فراوانی معتبر درصد فراوانی تجمعی
کمتر از ۱۵ سال ۴۳ ۱۱٫۱ ۱۱٫۳ ۱۱٫۳
بین ۱۵ تا ۱۷ سال ۱۱۴ ۲۹٫۵ ۲۹٫۸ ۴۱٫۱
۱۷ تا ۱۹ سال ۲۲۵ ۵۸٫۳ ۵۸٫۹ ۱۰۰
بدون پاسخ ۴ ۱    
جمع ۳۸۶ ۱۰۰ ۱۰۰  

با توجه به جدول ۴-۱ مشاهده می­ شود، ۴۳ نفر از افراد نمونه (۱۱٫۱%) در سنین کمتر از ۱۵ سال هستند، ۱۱۴ نفر (۲۹٫۸%) بین ۱۵ تا ۱۷ سال و ۲۲۵ نفر (۵۸٫۹%) در سنین ۱۷ تا ۱۹ سال قرار دارند.

جدول ۴-۲ آماره های متغیر سن

 

 

 

 

 

 

 

 

میانگین انحراف معیار حداقل حداکثر دامنه تغییرات
۱۶٫۷۴۰۸ ۱٫۰۱۸۶۵ ۱۵ ۲۱ ۶

نمودار ۴-۱ بررسی توزیع متغیر سن

۲-۲-۴: تفکیک نمونه بر حسب متغیر معدل ترم گذشته

جدول ۴-۳ بررسی توزیع متغیر معدل نیمسال اول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  فراوانی درصد فراوانی نسبی درصد فراوانی معتبر درصد فراوانی تجمعی
معدل کمتر از ۱۰ ۱۰ ۲٫۶ ۲٫۷ ۲٫۷
معدل بین ۱۰ تا ۱۵ ۱۷۰ ۴۴ ۴۵٫۱ ۴۷٫۷
معدل بین ۱۵ تا ۲۰ ۱۹۷ ۵۱ ۵۲٫۳ ۱۰۰
بدون پاسخ ۹ ۲٫۳    
جمع ۳۸۶ ۱۰۰ ۱۰۰  

جدول ۴-۴ آماره های متغیر معدل نیمسال اول دانش آموزان

 

 

 

 

 

 

 

 

میانگین انحراف معیار حداقل حداکثر دامنه تغییرات
۱۵٫۲۷۲۵ ۲٫۴۹۸۸۸ ۶ ۲۰ ۱۴

با توجه به جدول ۴-۳ مشاهده می­ شود،۱۰نفر (۲٫۷%) از افراد نمونه در نیمسال اول معدل کمتر از ۱۰ داشته، ۱۷۰ نفر(۴۵٫۱%)معدل بین ۱۰ تا ۱۵ و ۱۹۷ نفر(۵۲٫۳%) معدل بیشتر از ۱۵ داشته اند. همچنین با توجه به جدول ۴-۴ معین می­ شود که کمترین معدل ۶ و بیشترین معدل ۲۰ بوده و نیز میانگین معدل افراد نمونه برابر ۱۵٫۲۷۲۸ بوده است.

نمودار ۴-۲ بررسی توزیع متغیر معدل دانش آموزان

۳-۲-۴ : تفکیک نمونه بر حسب متغیر رشته تحصیلی

جدول ۴-۵ بررسی توزیع متغیر رشته تحصیلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  فراوانی درصد فراوانی نسبی درصد فراوانی معتبر درصد فراوانی تجمعی
ریاضی فیزیک ۶۹ ۱۷٫۹ ۱۷٫۹ ۱۷٫۹
تجربی ۷۳ ۱۸٫۹ ۱۸٫۹ ۳۶٫۸
انسانی ۱۴ ۳٫۶ ۳٫۶ ۴۰٫۴
فنی حرفه ای ۱۵۳ ۳۹٫۶ ۳۹٫۶ ۸۰٫۱
عمومی(پایه اول) ۷۷ ۱۹٫۹ ۱۹٫۹ ۱۰۰
جمع ۳۸۶ ۱۰۰ ۱۰۰  

با توجه به جدول ۴-۵ مشاهده می­ شود، ۶۹ نفر(۱۷٫۹%) از افراد نمونه در رشته ریاضی فیزیک تحصیل می­ کنند، ۷۳ نفر(۱۸٫۹%) در رشته تجربی، ۱۴ نفر(۳٫۶%) در رشته انسانی،۱۵۳ نفر(۳۹٫۶%) در رشته های مختلف فنی حرفه ای تحصیل می­ کنند که ۷۷ نفر از آنها در پایه اول دبیرستان بوده ­اند.

نمودار ۴-۳ بررسی توزیع متغیر رشته تحصیلی

۴-۲-۴: تفکیک نمونه بر حسب متغیر پایه تحصیلی

جدول ۴-۶ بررسی توزیع متغیر پایه تحصیلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  فراوانی درصد فراوانی نسبی درصد فراوانی معتبر درصد فراوانی تجمعی
پایه اول ۷۷ ۱۹٫۹ ۲۰٫۳ ۲۰٫۳
پایه دوم ۱۵۸ ۴۰٫۹ ۴۱٫۶ ۶۱٫۸
پایه سوم ۱۲۶ ۳۲٫۶ ۳۳٫۲ ۹۵
پیش دانشگاهی ۱۹ ۴٫۹ ۵ ۱۰۰
بدون پاسخ ۶ ۱٫۶    
جمع ۳۸۶ ۱۰۰ ۱۰۰  

با توجه به جدول ۴-۶ مشاهده می­ شود، ۷۷ نفر در پایه اول، ۱۵۸ نفر در پایه دوم، ۱۲۶ نفر در پایه سوم و ۱۹ نفر در دوره پیش دانشگاهی در حال تحصیل می­باشند که بیشترین فراوانی (یعنی نما) مربوط به افرادی می باشد که در پایه دوم در حال تحصیل می­باشند.

نمودار ۴-۴ بررسی توزیع متغیر پایه تحصیلی

۵-۲-۴ : بررسی میزان سازگاری اجتماعی دانش آموزان

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

جدول ۴-۷ بررسی میزان سازگاری کل دانش آموزان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  فراوانی درصد فراوانی نسبی درصد فراوانی معتبر درصد فراوانی تجمعی
سازگاری اجتماعی کم ۱۴ ۳٫۶ ۴ ۴
سازگاری اجتماعی متوسط ۲۱۷ ۵۶٫۲ ۶۲ ۶۶
سازگاری اجتماعی زیاد ۱۱۹ ۳۰٫۸ ۳۴ ۱۰۰
بدون پاسخ ۳۶ ۹٫۳    
جمع ۳۸۶ ۱۰۰ ۱۰۰  

با توجه به جدول ۴-۷ مشاهده می­ شود، ۱۴ نفر (۴%) از افراد نمونه سازگاری اجتماعی کم،۲۱۷ نفر (۶۲%) سازگاری اجتماعی متوسط و ۱۱۹ نفر (۳۴%) سازگاری اجتماعی زیادی داشته اند.

نمودار ۴-۵ بررسی میزان سازگاری اجتماعی دانش آموزان

  • milad milad
۲۲
اسفند

وزیر گفت: دستوری دادن [دستوری بده] تا از این جا به جائی دیگر رود. (۲/۴۲)
۲-۲- زمان های تقویمی (نجومی) و دستوری در مرزباننامه
زمان فعلها اغلب همان زمانی است که از صیغهی آنها دریافت میشود اما گاه اتفاق میافتد که صیغهی فعل زمانش با زمانی که فعل اتفاق میافتد، متفاوت است به همین علت در
کتابهای دستوری برای برخی از افعال دو زمان تقویمی و دستوری قائل شدهاند. در دستور انوری در این باره چنین به چشم میخورد: «زمان تقویمی همان زمان اصلی است. یعنی گذر آنات و لحظهها که درک میکنیم و به طور کلی به گذشته، حال و آینده تقسیم میشود، اما مراد از زمان دستوری، نامی است که فعلها با آن نامیده شدهاند.» (انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۴۶)
فرشیدورد (۱۳۸۳: ۲۷۲) معتقد است در طول تاریخ زبان فارسی، از وسعت دامنهی افعال از جنبه­ های مختلف کاسته شده و رو به محدودیت و سادگی نهاده است. یکی از این موارد، کاهش ارزش معنایی فعل است به این معنی که در قدیم یک شکل خاصّ فعل، بیش از امروز معنی و کاربرد داشته است.
ما در این مبحث به طرح بعضی از موارد استعمال فعلهای فارسی مرزباننامه می پردازیم که بر اثر تحول زبان، امروزه منسوخ شدهاند:
۲-۲-۱- کاربرد ماضی مطلق به جای مضارع التزامی در مرزباننامه
در مرزباننامه گاهی به جای مضارع التزامی ماضی مطلق به کار رفته است. شواهد بدین گونه اند:
اگر خود را مجرم دانستی، هرگز او را آن قوت دل نبودی که گرد جناب حشمت تو گشتی [بگردد]. (۹/۶۱۰)
بدان که چون سفینهی عمر به ساحل رسید[برسد] و آفتاب امل بر سر دیوار فنا رفت[برود]، مرد را جز تبتّل و طاعت و توبه و انابت و طلب قبولِ متاب و بازگشت به حسن مآب هیچ روی نیست. (۴/۶۷۵)
ازو التماس کردند که چون رفتن تو از اینجا محقق شد[شود]، کتابی بساز مشتمل بر لطایف حکمت و فواید فطنت. (۱/۴۱)
زیرا که چون بخث او قوی حال شد[شود] و تو نیز از قصد او تقاعد نمایی، مدد قوت او کرده باشی. (۸/۲۱۹)
هیچ چارهای ندانست، جز آنکه به کنارهی جوبیار رفت [برود] و آنجا مترصّد وارداتِ رزق بنشست[بنشیند] تا خود از کدام جهت از سوانح غیب در دام مراد خود اندازد. (۱/۴۷۴)
سالها شد[است] که تا اینجا متوطّنم. (۶/۴۰۸)
در متصیّد آن صحرا از مزاحمت او طعمه به هیچ سبعی نمیرسید تا گوشت مردار بر گرگ مباح شد[شود]و گراز به استخوان دندان خویش قناعت کرد[کند]. (۴/۴۹۹)
هرگه که یک دو بار برین قاعده رفتی[بروی]، شتربان را اگرچه نمک بر جراحت افشانده باشی، فیما بعد بار نمکت به اندازهی واسع نهد. (۶/۵۰۹)
هیچ نیافت که بدان سد جوعی کردی[بکند]و لَوعَتِ نایرهی گرسنگی را تسکین دادی[بدهد]. (۱/۳۶۳)
پادشاه را عشق مملکت با سیصد و شصت رگ جان پیوند گرفته بود و لذّت آن دولت و فرمانروایی را با مذاق طبع آمیختگی تمام حاصل آمده، اندیشید که این پسر رتبت پدری گرفت[بگیرد] و دُربَت کاردانی یافت [بیابد]. عن قریب باشد داد حکم مملکت برخیزد. (۸/۱۳۷)
صحبت پادشاه و قربت جوار او به گرمایه گرم ماند که هر کس بیرون بود. با آرزو خواهد که اندرون شود و هر کس درون او نشست [بنشیند] و از لَذع حرارت آب و ناسازگاری هوای او متأذّی شد[شود]. خواهد که بیرون آید. (۵/۶۳۴)
۲-۲-۲- کاربرد ماضی مطلق به جای مضارع اخباری در مرزباننامه
گفت: من زمان قبض و بسط و عنان تولّی و تملّک در مجاری امور ملک بتو سپردم[میسپارم]. (۸/۱۳۶)
۲-۲-۳- کاربرد ماضی استمراری به جای مضارع التزامی در مرزباننامه
و از اهل دیوان طایفهی گماشتگان ملک و دولت از بهر عرض مظالم خلق زیر خوان بنشستند [بنشینند] تا جزای عمل هریک به اندازهی رسوم و حدود شرع میدادند[بدهند] و بر قانون عرف با هر یک خطایی به سزا میکردند [بکنند]. (۴/۶۹۲)
۲-۲-۴- کاربرد ماضی استمراری به جای ماضی مطلق در مرزباننامه
آخر پای افزار بپوشید و راه برگرفت و چندین شبانه روز میرفت[رفت] تا آن گاه که به کنار شهری رسید. (۱۲/۱۰۵)
۲-۲-۵- کاربرد مضارع به جای ماضی در مرزباننامه
هرگاه بخواهیم از گذشته تعریف کنیم به جای ماضی میتوانیم از مضارع استفاده کنیم که این شیوه در مرزباننامه نیز به چشم میخورد.
مرا شبان به نزدیک تو فرستاد و میگوید[گفت]که امروز از تو به ما هیچ رنجی نرسید. (۳/۷۰)
اگر او را به اقامت این خدمت بنشاند، زیانی دارد[زیانی داشته باشد] و چهره عصمت او چشم زده هیچ وصمتی گردد. (۴/۶۳)
باید که زبان به بد گفتن و خشونت و فحش تَعوّد نفرمائی که عیسی را علیه السلام، میآید [نقل شده است]، که وقتی به سگی عقور دیوانه باز افتاد. (۵/۳۷۴)
بدانید که آن غلام که در کشتی نشست، آن کودک جنین است که از مبدأ تکوینِ نطفه به تلوین حالات نه ماه در اطوارِ خلقت میگردد و چنانکه قرآن خبر میدهد [داده است]. (۴/۱۲۰)
آنچه میگویی[گفتی] همهی خلاصهی خرد و مایهی دانش و حاصل تجربه ایام است. (۳/۶۵۵)
ور عشق تو نیستی[نبودی]، من اینجا کیمی؟ (۶/۵۶۲)
۲-۲-۶- کاربرد فعل خبری به جای التزامی در مرزباننامه
اگر این کفایت مینمایی[بنمایی] و کلفتی نیست [نباشد]، بسم الله. (۵/۸۴)
او را سر در بیابان دهند تا بهایم صفت سرگشته و هایم میگردد[بگردد] و

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

در قلق و اضطراب سر و پای میزند[بزند]. (۷/۱۱۲)
۲-۲-۷- کاربرد فعل مضارع التزامی به جای مضارع اخباری در مرزباننامه
این پایمال حوادث را سرگذشت احوالی است که سمع دوستان طاقت شنیدن آن ندارد بلکه اگر بردل سنگین دشمنان خوانم، چون موم نرم گردد[میگردد] و بر من بسوزد[میسوزد].
من نیز بر وفقِ احکام شرع گوش فرا حلقهی انقیاد او دارم و با مراد او بسازم [میسازم]. (۴/۱۵۳)
یادآوری: این گونه افعال در مرزبان نامه کاربرد فراوانی دارد. با توجه به بررسی همین مثالها آمار افعال گوناگونی که زمان تقویمی و دستوری آنها با هم برابر نیست. چنین میباشد: کاربرد ماضی مطلق به جای مضارع التزامی حدود ۵۹%، ماضی مطلق به جای مضارع اخباری ۳%، ماضی استمراری به جای مضارع التزامی ۵/۵%، ماضی استمراری به جای ماضی مطلق ۳%، مضارع به جای ماضی ۵/۱۳%، فعل خبری به جای التزامی۸%، و مضارع التزامی به جای مضارع اخباری۸% میباشد.
۲-۳- فعلهای ناگذر یک شخصه (مرکب ضمیری) و فعلهای غیر شخصی در مرزباننامه
در این فصل از پایان نامه به طرح چگونگی کاربرد افعال ناگذر یک شخصه و افعال غیر شخصی میپردازیم.
۲-۳-۱- کاربرد فعلهای ناگذر یک شخصه در مرزباننامه
در متون گذشته و حال گاهی افعالی به کار رفتهاند که همیشه به صیغهی سوم شخص مفرد بودهاند و شخص این گونه افعال را ضمیری که با کلمات قبل از فعل همراه است مشخص
میسازد. فرشیدورد (۱۳۷۳: ۷۳) این گونه افعال را مرکب ضمیری مینامد. در مورد چنین افعالی نظر انوری و گیوی چنین است: «مراد از اصطلاح فعلهای ناگذر یک شخصه، فعلهایی است که به صورت ناگذر (لازم) و فقط با ساخت سوم شخص مفرد به کار میروند و به جای شناسه، ضمیر پیوسته مفعولی و اضافی، شخص فعل را نشان میدهد. این قبیل فعلها، اغلب با
فعلهای سادهی آمدن، بودن (استن)، شدن، گرفتن، بردن، زدن و دادن ساخته میشوند.» (انوری و گیوی، ۱۳۸۷: ۲۹)
در مرزبان نامه نیز گاهی این شیوه به چشم میخورد. از جمله:
در راه نیک مردی پیش آمد، چشمش بر آن آهوی خوش چشم کشیده گردن افتاد. (۳/۱۲۸)
پسر بیچاره بَحَولِ چشم و خَبَل عقل مبتلی بود، برفت، چون چشمش بر شیشه آمد، عکس آن در آیینه کژنمای بصرش دو حجم نمود. (۳/۲۲۸)
اما از شرم روی مهمان عرقش بر پیشانی آمد. (۵/۲۲۸)
روزی ماری اژدها پیکر از آنجا گذر بر خانهی موش کرد، چشمش بر آن آرام جای افتاد. (۶/۲۳۵)
چون آن جا رسید، چشمش بر کوهی افتاد. (۳/۷۰۸)
یادآوری: این گونه افعال در مرزباننامه فقط با فعل افتادن و آمدن همراهند و ضمیرشان سوم شخص مفرد است و تقریباً این نوع کارکرد در مرزباننامه از یک نمونهاند و کاربردش بسیار اندک است.
۲-۳-۲- کاربرد فعلهای غیر شخصی در مرزباننامه

  • milad milad
۲۲
اسفند

فانوس برگرفته به معبر درآمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لب ام شرر افشان
«آهای» از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید
خون را به سنگ فرش ببینید
این خون صبحگاه است گویی به سنگ فرش
کاین گونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن…..»
(یعقوب شاهی، ۱۳۸۰ : ۳۲۹).
شاملو یکی از پرکارترین شاعران این دهه است، انتشار چهار مجموعه شعر از او در این دهه دلیل این ادعاست «هوای تازه»، «باغ آئینه»، «لحظه های همیشه» و «آیدا در آئینه» مجموعه های منتشر شده او در این دهه هستند که سرودهای سه مجموعه اول بیشتر تحت تأثیر حوادث سیاسی و اجتماعی است که گاهی رنگ امید به اشعار او می دهد و زمانی نیز ناامیدی و یأس به شعر او وارد می شود، امّا این یأس و ناامیدی و کشمکش های آن با امید در پایان این دهه، تبدیل به نفرت از مردم می شود و در مجموعه«آیدا در آئینه» به عشق خصوصی خود پناه می برد.
نکته دیگری که در اینجا در مورد شاملو باید گفت این است که او در این دوره به فرهنگ عامیانه «فولکور» توجه خاصی داشت، وی در چند سروده خود با بهره گرفتن از همین فرهنگ عامیانه، با زبان بسیار ساده مسائل سیاسی و اجتماعی را بیان کرده است از این گونه سرودهای او می توان به اشعار« شبانه» «پریا» «بارون» و «قصه دخترای ننه دریا» اشاره کرد.
در تمامی این سروده ها با بیان قصّه های عامیانه و گاهی به ظاهر کودکانه به مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخته است خودِ شاملو در مورد شعر «پریا» می گوید:«شعر(پریا) را مستقیما” به سفارش اجتماع نوشتم، جامعه ای که با کودتا ۱۳۳۲ لطمه نومیدانه شدیدی خورده بود و به آن نیاز داشت و من که در متن جامعه بودم این نیاز را درک کردم و به آن پاسخ گفتم، آن هم با زبان خود مردم و توده مردم نیز آن را بی درنگ تحویل گرفت و برد، لازمش داشت و این لزوم را با پوست و گوشتم احساس کرده بودم پس شعری بود محصول لزوم و اقتضا، اقتضای وارستگی نه اقتضای وابستگی، اقتضای ایثار نه اقتضای بی عاری». (حریری، ۱۳۷۷ : ۸۳).
در این شعر شاملو «پری ها» با عملکردی مثبت دست به نقش آفرینی می زنند، امّا قادر به یاری رساندن به قهرمانان داستان نیستند پری ها لخت و عورند و در غروبی دلتنگ کننده مثل ابرهای بهار گریه می کنند:
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود
زار وزار گریه می کردن پریا
مثل ابرای بهار گریه می کردن پریا
امّا مشخص نیست دلیل گریه های بی وقفه پریا چیست؟ حتی اظهار نگرانی و پرسش های راوی که خود قهرمان داستان هم می باشد نمی تواند واکنشی را در پری ها برانگیزد:
پریا گشنه تونه؟
پریا تشنه تونه؟
پریا خسته شدین؟
مرغ پربسته شدین؟ چیه این های های تون؟
گریه تون وای وای تون؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مثل ابرای بهار گریه می کردن پریا
(شاملو،۱۳۷۷: ۱۹۶).
امّا سرانجام قهرمان با مرور خاطرات کودکی و قصّه هایی که پای کرسی به آنها گوش سپرده بود، پری ها را می شناسد و در می یابد که پریا دارند به حال دنیای آدم ها که پر است از ظلم و ستم و رنج و غصه، گریه می کنند و خطاب به آنها می گوید:
شمایین پریا!
اومدین دنیای ما
حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصّه ی خاموش می خورین
که دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟…
(همان: ۲۰۰).
لخت و عریان بودن پریا و زار و زار گریه کردنشان حکایت از این مطلب دارد که دیگر افسانه ها و قدرت جادویی پریان نیز قادر به مقابله با واقعیّات تلخ جامعه نیست، راوی نیز این نکته را دریافته و می گوید که برای زندگی در دنیا و مبارزه با پلیدی ها باید دلِ آگاه داشت و به مدد این سلاح به جنگ زشتی ها رفت نه با سلاح جادو و جنبل:
دنیای ما عیونه
هرکی می خواد بدونه
دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبر دار داره
(همان: ۲۰۱).
و از این روست که می خواهد پریانی را که دچار، استیصال شده اند و دیگر جادوهایشان کارگر نمی افتد روانه دیار خودشان کند:
دس زدم به شونه شون
که کنم رونشون
(همان: ۲۰۲).
در مقابل پری ها، شاملو از نماد دیو در این شعر استفاده می کند، شخصیّت دیو که اغلب به صورت موجودی مذکّر است و دارای خصایص متعدّدی است، دیو، بدخواه آدمیزاد است و اغلب دختران باکره آدمی زادان را می رباید و آنها را به وصلت خود در می آورد تمرّد می کُشد، شاملو برای نشان دادن شخصیّت و ویژگی ویرانگری دیو، آن هم در فالب شعر فولکلور از عبارت«یه لقمه خام کردن» که مجازا” به معنای نابود کردن است، استفاده می کند:
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کندتون؟
نمی ترسین پریا؟ (همان، ۱۹۶).
وی در جایی دیگر دیو را مظهر تاریکی و سیاهی معرفی می کند و تنها راه بیچارگی دیوها و رهایی از شر آنها را در گرو رهایی برده ها از بند اسارت می داند :
آره ،زنجیرهای گرون ،حلقه به حلقه ، لابه لا
میریزن زدست و پا
پوسیده ن،پاره میشن
دیبا بیچاره می شن
(همان:۱۹۸)
نکته دیگری که از این شعر قابل استنباط است این مطلب که شهر در تصرّف دیوها است و دیوها سرنوشت مردم شهر را به دست گرفته اند به دلیل طولانی بودن شعر و پرهیز از اطناب، در این جا برخی از شخصیّتهای این شعر را معرفی می کنیم
مردم ده: گروهی اند که برای آزادی شهر از چنگ دیو ها به یاری مردم شهر می شتابند .
مردم شهر: غلامان وبردگان واسیرانند
برده داران: گروهی اند که در سایه حکومت دیو ، مردم را به اسارت کشیدند
عمو زنجیر باف: همان طور که از نامش پیداست کارش بافتن زنجیر و غل برای مردم است و در واقع عمله ظلم است مار و شغال و گرگ هم ، حکایت از جماعتی دارد که با باطنی کریه و حیوانی در قالب آدمیان مشغول وحشی گری و درنده خویی اند .
از دیگر شاعران این دوره که راجع به کودتا و حوادث بعد از آن و به طور کلی در مورد اکثر حوادث سیاسی این دوره شعر سروده است ادیب برومند است وی در اکثر سروده های خود بعد از کودتا به نقش آمریکا و انگلیس در حوادث این دوره اشاره کرده است یکی از این حوادث قضیه ۱۶ آذر ۱۳۳۲بود که «نیکسون »رئیس جمهور آمریکا به تهران آمد وعلیه او در دانشگاه تهران حرکتی به پا شد ،در جریان این جنبش سه دانشجو کشته شدند ،برومند در این شعر انگلیس، آمریکا و محمّد رضا شاه را مورد نکوهش و انتقاد قرار می دهد :

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

  • milad milad
۲۲
اسفند

در ایران ما نیز پیشینه کهن تاریخی و تمدنی، سابقه دینداری و وجود اقلیت های مذهبی و قومی همگی از عوامل روبرو شدن هویت های مختلف در جامعه می باشند. جوامعی مثل جامعه ما- که کشورهای جهان سوم یا توسعه نیافته و یا به تعبیری کشورهای در حال رشد نامیده می شوند- در جریان گذار هستند، تا وضعیت روشنی را برای خود ترسیم کنند، حالت تثبیت شده ای را به لحاظ اجتماعی، سیاسی وفرهنگی مشخص کنند، جامعه به یک ثبات و تثبیت مشخصی برسد وتعریف مشخصی از خودش داشته باشد. اگر جامعه ای مثل جامعه ما که در حال این حرکت شتاب آلود است بتواند بر ضعف های عدم بلوغ خود غلبه کند و آمادگی هایی را برای بر دوش کشیدن مسئولیت های ورود به دوره بلوغ به لحاظ اجتماعی کسب کند، امکان کسب یک هویت هماهنگ و نوین را می یابد.
جوان امروزی به دلایل مختلفی از قبیل : نظام نوین و ناکارآمدی آموزش و پرورش، عدم قبول قابلیت ها در نظام های خانوادگی، بیکاری، تأخیر در ازدواج، فقدان فلسفه و معنای ارضا کننده زندگی و در نهایت سکولاریسم دستخوش بحران هویت در سطح فردی و اجتماعی است(قنبری، ۱۳۸۳).
دینداری جامعه ایران نیز زمینه ساز بحران هویت آن خواهد بود؛ چرا که رابطه دین با مسئله پیشرفت تعریف و تبیین نشده است. اگر در جامعه، افراد به این جمع بندی برسند که دینداری مساوی با عقب ماندگی است، این مسئله بحران هویت ایجاد می کند. متأسفانه علی رغم بیداری مسلمین و ملت ایران در یک صد و پنجاه سال اخیر، هنوز نتوانستیم به گونه ای روشن و خوب نسبت دین با توسعه را مشخص کنیم لذا نوعی نوسان در جامعه ما وجود دارد (باقری، ۱۳۸۳)
لایه دوم بحران هویت در ایران آن است که میان دو رقیب لیبرالیسم و اسلام، فضای مشترک، بسیار محدود است. این رقابت در شرایطی است که بسیاری از وجوه زندگی مردم ایران با مبانی لیبرالیستی شکل گرفته است. از جمله می توان به پایه های تفکرات اقتصادی، نظام اداری، سیستم بودجه بندی، مفصل بندی اتصالات اقتصادی با نظام بین المللی، نظام آموزشی ودانشگاهی و بخشی از فرهنگ عمومی که در طی دو قرن گذشته به ایران وارد شده است. به نظر می رسد فضای مشترک میان اسلام و لیبرالیسم چه در جهان بینی و چه در راه و روش ها و جزئیات، بسیار اندک است. در اسلام قوانینی وجود دارد و عمل به خلاف آنها، «گناه» محسوب می شود. در لیبرالیسم اصل بر تنوع و تحمل تنوع است و اصولاً اکثر مسائل قابل مناقشه هستند. (منصور نژاد، ۱۳۸۳).
علت دیگری که موجب مفروض پنداشتن بحران هویت در ایران می شود وجود اقوام مختلف و هویت های قومی در کشور است. شکسته شدن سه باره ساختار قدرت در کمتر از یک قرن در کشور ( انقلاب مشروطیت، جنگ جهانی دوم و انقلاب اسلامی) زمینه ساز طرح و شکل گیری ساختارهای کوچک منطقه ای بر اساس همبستگی های قومی شده است. از سوی دیگر فرایند جهانی شدن ضربه های مهلکی به ساختار اقتدار ملی و هویت ملی وارد آورده است، که شکسته شدن این گونه ساختارها نیز زمینه ساز تقویت هویت های قومی می شود، به ویژه آنکه حضور امریکا و دیگر کشورهای قدرتمند در منطقه و استراتژی آنها برای تضعیف حکومت مرکزی ایران در جهت تقویت قومی بوده است. حتی در انقلاب مشروطیت که هویت ملی مطرح شد، انواع متعدد هویت ملی آرمانی و ملت گرایی نظیر ملی گرایی لیبرال، ملی گرایی فرهنگی و زبانی، ملی گرایی شیعی، ملی گرایی شاهنشاهی، ملی گرایی نژادی و ملی گرایی چپ به وجود آمدند که در مقابل هم ایستادند و خود موجب تضعیف هویت ملی واحد در سراسر کشور شدند و این چند گانگی ها همچنان ادامه دارد و زمینه ساز بحران هویت خواهد بود(قادری، ۱۳۸۳)
مساله دیگر به هویت های چندگانه مربوط می شود. معمولاً افراد و گروه های مختلف اجتماعی الزاماً به یک هویت وابسته نیستند و می توانند هویت های مختلفی را مثل هویت قومی، هویت دینی و هویت ملی بپذیرند. بنابراین، یکی از معضلات هویت، وجود هویت های مضاعف است.
اکثر کسانی که این بحث را در ایران به کار می برند، منظورشان بیشتر معطوف به بحران هویت ملی است؛ در حالی که این نظریه به طور کلی و در اصل به بحران هویتهای جمعی اشاره می کند. بحران ها بیشتر در این سطوح وجود دارد؛ نه در سطح ملی. گذشته از آن، این بحران ها بیشتر در سطح نخبگان مطرح است تا در سطح گسترده اجتماع. با این وجود پژوهش های انجام شده در زمینه هویت های جمعی از جمله هویت قومی، دینی و ملی در ایران عموماً به دو صورت انجام شده اند. برخی از پژوهش ها اسنادی- تحلیلی هستند و برخی به صورت پیمایشی انجام شده اند. در تحقیقات اسنادی- تحلیلی، نویسندگان با اتکا به اسناد و مدارک تاریخی به تحلیل عناصر و مؤلفه های هویت قومی، دینی و ملی در ایران پرداخته اند و در تحقیقات پیمایشی، محققان در ابتدا برخی مؤلفه ها را به عنوان عناصر هویت قومی، دینی و ملی در نظر گرفته و در جامعه آن را سنجش کرده اند. در این پژوهش در بررسی ادبیات موضوع سعی شده هر دو دسته این پژوهش ها مورد بررسی قرار گیرند.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید.

عکس مرتبط با اقتصاد

۱- پژوهش های پیمایشی

۱-۱- افسر رزاری فر، در تحقیق خود با عنوان «بررسی مفهوم هویت جمعی و جایگاه هویت ملی در شهر مشهد با تأکید بر تأثیر دو عامل عام گرایی و عدالت توزیعی بر هویت جامعه ای»، ابعاد چهارگانه هویت شامل ارزش های ملی، ارزش های دینی، ارزش های جامعه ای و ارزش های انسانی را در دو سطح عاطفه ی تعمیم یافته و تعهد تعمیم یافته بررسی کرده است. جامعه آماری تحقیق، ساکنین ۱۸ سال به بالای مناطق ده گانه شهرداری مشهد می باشند که از میان آنها ۳۰۰ نفر با بهره گرفتن از روش سهمیه ای به عنوان جمعیت نمونه انتخاب شده اند. ابزار گردآوری اطلاعات و پرسشنامه شامل طیف «لیکرت» بوده است. روش های آماری برای تحلیل اطلاعات عبارتند از: ضریب همبستگی دو متغیری «پیرسون» برای تحلیل داده های سطح فاصله ای، «آزمون T» برای متغیرهای اسمی و فاصله ای، «رگرسیون» چند متغیری برای تعیین سهم هر یک از متغیرها، «تحلیل مسیر» و «آزمون معنی دار F,T» برای مشخص شدن سطح معنی داری ضرایب همبستگی.
یافته های اصلی تحقیق به شرح زیر بیان شده است:
از بین عناصر چهارگانه هویت، ارزش های جامعه ای بیشترین و ارزش های کلی کمترین نمره را دارند والبته تفاوت چندانی بین میانگین ارزش های چهارگانه وجود ندارد. همچنین تعلق خاطر به ارزش های ملی بیش از ارزش های دینی است. بین ابعاد چهارگانه هویت ملی، عام گرایی و عدالت توزیعی رابطه وجود دارد.
میزان پایبندی عملی کمتر از میزان هویت جمعی است. میانگین کل هویت ملی در مشهد ۴۳/۷۵، میانگین نظری(عاطفه تعمیم یافته) ۵۴/۷۴ و میانگین پایبندی عملی(تعهد تعمیم یافته)۵۶/۷۰ می باشد.
در خصوص متغیرهای مستقل تحقیق، عام گرایی دارای میانگین ۶۸/۷۱ و عدالت توزیعی۸۱/۴۸ می باشد که بیانگر ضعف احساس عدالت توزیعی میان پاسخ گویان است.
۲-۱- حسین آقا زاده در پژوهشی با عنوان «بررسی جامعه شناختی ابعاد هویت دانشجویان» هویت را به اجزاء هویت دانشجویی و هویت ملی/ محلی تفکیک کرده است. یافته های تحقیق عبارتند از:
بین هویت دانشجویی و نیز هویت ملی محلی دانشجویان با وضع اقتصادی- اجتماعی آنان رابطه وجود دارد؛
بین هویت دانشجویی و نیز هویت ملی -محلی دانشجویان با میزان تبعیضات ارتباط وجود ندارد.
بین هویت دانشجویی ونیز هویت ملی -محلی دانشجویان با اجتماعی شدن آنان در دانشگاه رابطه وجود دارد.
۳-۱- محمدباقر آخوندی در تحقیق خود با عنوان «بررسی هویت ملی- مذهبی جوانان مشهدی وتأثیر روابط اجتماعی برآن»، به بررسی رابطه بین تعاملات اجتماعی و شکل گیری هویت ملی و مذهبی پرداخته است. تعاملات اجتماعی با شاخص هایی نظیر اعتماد متقابل میان جوانان و خانواده، شرکت خانواده و دوستان در مناسک ملی و مذهبی، نحوه گذران اوقات فراغت و غیره سنجیده شده است. هویت ملی و مذهبی نیز هر یک در دو بعد پایبندی نظری و عملی ودر نهایت ترکیب این دو به عنوان شاخص هویت دینی- ملی سنجیده شده است. بعد نظری هویت براساس باور و اعتقاد به هویت و بعد عملی بیشتر بر مبنای پایبندی عملی به مناسک و مؤلفه های هویت تعریف شده است. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه جوانان دختر و پسر ۲۴-۱۹ ساله ساکن شهر مشهد بوده که از میان آنان ۴۶۴ نفر با بهره گرفتن از روش نمونه گیری طبقه ای با تخصیص متناسب به عنوان جمعیت نمونه انتخاب شده اند. با بهره گرفتن از تحلیل رگرسیون و تحلیل مسیر، داده ها، تحلیل و یافته های تحقیق به شرح زیر بیان شده است:
پایبندی نظری جوانان به هویت ملی و پایبندی عملی آنان به هویت مذهبی از سایر ابعاد قوی تر بوده است.
در مجموع هویت ملی بیش از هویت مذهبی در جوانان تقویت شده است. بیشترین تأثیر بر هویت ملی را هویت مذهبی داشته؛ به نحوی که این دو ۵۶ درصد تغییرات یکدیگر را تبیین می کنند. در مورد هویت ملی مهم ترین متغیرهای مؤثر به ترتیب عبارتند از : شرکت فرد در مناسک ملی، تماشای برنامه های ایرانی از تلویزیون، گفتگو درباره هویت ملی در محیط خانواده و مشورت جوانان با خانواده در امور زندگی.
مهم ترین متغیرهای مؤثر بر هویت دینی به ترتیب عبارتند از: شرکت در مناسک مذهبی، گفتگو پیرامون مذهب در خانواده، تماشای برنامه های خارجی تلویزیونی، ویدئو و ماهواره (تأثیر منفی)، برگزاری مراسم مذهبی در منزل و عضویت در گروه ها و تشکل های مذهبی.
۴-۱- جعفر ربانی، در پژوهشی با عنوان «سنجش هویت ملی در بین دانش آموزان تهرانی»، پس از بررسی برخی دیدگاه های فلسفی و جامعه شناختی پیرامون موضوع هویت به بررسی هویت ملی در میان ۳۹۰ نفر از دانش آموزان تهرانی پرداخته که از میان کل دانش آموزان مقطع سوم دبیرستان در سه منطقه شمال، جنوب و مرکز شهر انتخاب شده اند. شاخص های هویت ملی در دو بعد سیاسی- اجتماعی و فرهنگی و در سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری بررسی شده اند که شامل: آگاهی از جامعه بزرگ ایران، احساس همبستگی با این جامعه و فداکاری در راه آن می باشند. هدف تحقیق بررسی میزان وقوف و پایبندی دانش آموزان مورد مطالعه به هویت ملی و شناسایی عوامل مؤثر بر آن معرفی شده است. مهم ترین یافته های تحقیق به شرح زیر ارائه شده اند:
هویت ملی میان پاسخ گویان در حیطه عاطفی قوی تر از حیطه رفتاری ونیز در حیطه رفتاری قوی تر از حیطه شناختی است.
بعد سیاسی- اجتماعی هویت میان جوانان در مرتبه پایین تری نسبت به بعد فرهنگی هویت است.
میزان گرایش جوانان به هویت ملی درحد نسبتاً قابل قبولی است. میانگین نمره مربوطه ۷۵ درصد است.
بین پایگاه اقتصادی – اجتماعی خانواده با گرایش به هویت ملی رابطه وجود دارد
. طبقات پایین جامعه گرایش نیرومندتری به هویت ملی نشان می دهند.
کسانی که ارتباط ذهنی و عاطفی با غرب دارند در مقایسه با دیگران گرایش ضعیف تری به هویت ملی دارند.
جنسیت در گرایش به هویت ملی مؤثر نیست، در حالی که قومیت تأثیر معنی داری بر این گرایش برجای می گذارد.
۵-۱- سکینه طالبی، پژوهشی با عنوان «تحول هویت ملی دانش آموزان دختر دوره های تحصیلی ابتدایی» انجام داده است. بر اساس نتایج این تحقیق که بر روی یک نمونه ۲۴۰ نفری از دانش آموزان چهار منطقه ۶، ۴، ۱۲، ۱۸ آموزش و پرورش تهران – که با روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شده اند- انجام شده است؛ هویت ملی بر اساس ۵ مؤلفه به شرح زیر مورد بررسی قرار گرفته است که این مؤلفه ها عبارتند از:
احساس رضایت از ایرانی بودن
علاقه به زندگی درایران
علاقه مندی به میراث فرهنگی و آثار برجای مانده از ایران باستان
اعتقاد به توانایی مردم در حل مشکلات خود
عدم احساس حقارت فرهنگی در برابر بیگانگان
جهت تحلیل داده ها از آزمون مجذور کای و کرایکال والیس استفاده شده است. یافته های تحقیق عبارتند از:
حس تعلق به هویت ملی میان دانش آموزان مقطع ابتدایی در سطح پایینی است، این امر احتمالاً ناشی از عدم شکل گیری ادراک روشن از هویت ملی در دانش آموزان این مقطع است. در مقاطع راهنمایی و متوسطه این احساس درحد بالایی است.
احساس هویت ملی میان مقاطع سه گانه دارای تفاوت معنی داری می باشد. بدین ترتیب که در هر مقطع نسبت به مقطع قبلی در سطح بالاتری قرار دارد.
نکته: محقق محترم مشخص نکرده است احساس هویت به تفکیک مؤلفه های مورد نظر چگونه است؟
۶-۱- محمد عبدالهی، در پژوهشی با عنوان «هویت جمعی، دینامیسم و مکانیسم تحول آن در ایران » به طرح این پرسش پرداخته که هویت جمعی در جامعه ایران چیست؟ یعنی مردم ایران خود را در درجه اول متعلق و منتسب به کدام واحد جمعی می دانند و خود را با کدام «ما» تعریف می کند؟
برای پاسخ به سؤال فوق محقق به بررسی داده های حاصل از یک تحقیق تجربی بر روی نمونه هایی از سه نظام اجتماعی، عشایری، روستایی و شهری پرداخته و به نتایج زیر دست یافته است:
در جامعه ایلی، ۷۳ درصد از رؤسای خانواده ها دارای هویت خانوادگی و خویشاوندی و ۲۷ درصد هویت هم ملی و هم قومی هستند.
در جامعه روستایی، ۱۴ درصد افراد مورد بررسی دارای هویت جمعی در سطح هم خویشاوندی، ۶۳ درصد هم روستایی و ۲۳ درصد همشهری هستند.
در جامعه شهری، هویت اجتماعی ۱۳ درصد از افراد در سطح هم خویشاوندی، ۱۰ درصد هم طایفه، ۳۱ درصد هم قوم، ۱۳ درصد هم همشهری، ۱۳ درصد هم مذهب،۱۳ درصد هم میهن و ۳ درصد هم نوع است.
به طور کلی، همه خانوارهای مورد بررسی در جامعه عشایری،۸۰ درصد خانواده ها در جامعه روستایی و بیش از ۵۰ درصد خانواده ها در جامعه شهری دارای هویت های کوچک و خاص گرایانه می باشند. در مجموع :
۱٫ سطح هویت جمعی در جامعه ایران بسیار نازل، کوچک و خاص گرایانه است؛
۲٫ هویت جمعی عام در سطح کشور، یعنی هویت جامعه ای یا ملی- مذهبی در جوامع ایلی و روستایی بسیار ضعیف است. چنین به نظر می رسد که افراد، پایبند ارزش ها و هنجارهای خاص گرایانه فامیلی و قومی خود هستند و در فعالیت های روزمره مصالح و منافع قومی و فامیلی را بر مصلحت و منافع عام و مصالح ملی ترجیح می دهند.
۷-۱- حبیب احمدلو در پژوهشی با عنوان «بررسی رابطه میزان هویت ملی وهویت قومی در بین جوانان تبریز» درصدد پاسخ گویی به این سؤالات است:
میزان گرایش به هویت قومی در بین جوانان ترک چقدر است؟
میزان گرایش به هویت ملی در بین آنها چقدر است؟
آیا بین میزان هویت قومی و میزان هویت ملی جوانان رابطه ای وجود دارد؟
نتایج پژوهش او نشان می دهد افراد دارای هویت های گوناگونی هستند و این هویت ها لزوماً در مقابل همدیگر قرار نمی گیرند. افراد از هویت های گوناگون خود به عنوان بسته های اطلاعاتی استفاده کرده و در موقعیت های کنشی مقتضی از آنها سود می جویند. هویت ملی و هویت قومی نیز دو نوع هویت جمعی هستند که افراد در طی اجتماعی شدن، آنها را درونی کرده و جزئی از شخصیت خود را می سازند و از آنان در موقعیت های مقتضی استفاده می کنند بنابراین آنها تناقضی بین این دو نوع هویت درک نمی کنند.
۸-۱- مراد کاویانی راد در پژوهشی با عنوان «بررسی نقش هویت قومی دراتحاد ملی، مطالعه موردی قوم بلوچ» سعی کرده است عناصر هویتی هم گرا و واگرای قوم بلوچ را با ملت ایران مورد بررسی قرار دهد. فرضیات او در این پژوهش عبارتند از:
مشترکات قوم بلوچ با ملت ایران در حوزه های تاریخ، قوم، نژاد و فرهنگ است.
تفاوت ها و تمایزات قوم بلوچ با ملت ایران متأثر از حوزه های مذهب، ساخت اجتماعی، فاصله جغرافیایی و غفلت دولت مرکزی است.
دنباله قومی بلوچ درخارج از کشور از طریق تقویت میل درون قومی و کاهش علایق ملی باعث تقویت نیروهای گریز از مرکز در این منطقه از ایران می شود.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

  • milad milad
۲۲
اسفند

 

  • مدیریت محصول و پلتفرم
  • توان رقابتی در کیفیت و قیمت
  • حضور فعال در بازارهای داخلی و بین المللی

 

بنابراین جهت رسیدن به این چشم انداز ها و اهداف باید از زنجیره تأمین و سیسیتم اطلاعاتی و مدیریت دانش در سطح عالی برخوردار باشد بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر سیستم اطلاعاتی بر زنجیره تأمین با میانجی گری مدیریت دانش انجام می گردد ( پایگاه رسمی گروه خودروسازی سایپا)

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۱-۴)اهداف پژوهش

ـ بررسی تأثیر سیستم های اطلاعاتی بر زنجیره تأمین با میانجیگری مدیریت دانش در شرکت سایپا.
ـ بررسی تأثیر سیستم های اطلاعاتی بر زنجیره تأمین در شرکت سایپا.
ـ بررسی تأثیر سیستم های اطلاعاتی بر مدیریت دانش در شرکت سایپا
-بررسی تأثیر مدیریت دانش بر زنجیره تأمین در شرکت سایپا.

۱-۵) فرضیه های پژوهش

۱- سیستم های اطلاعاتی بر زنجیره تأمین با میانجیگری مدیریت دانش در شرکت سایپا تأثیر مثبت معنادار دارد.
۲- سیستم های اطلاعاتی بر زنجیره تأمین در شرکت سایپا تأثیر مثبت معنادار دارد.
۳- سیستم های اطلاعاتی بر مدیریت دانش در شرکت سایپا تأثیر مثبت معنادار دارد.
۴- مدیریت دانش بر زنجیره تأمین در شرکت سایپا تأثیر معنادار مثبت دارد.

۱-۶) روش تحقیق

این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است و کاربردی می باشد.در این پژوهش به بررسی تأثیر بین سیستم های اطلاعاتی با میانجیگری مدیریت دانش بر روی زنجیره تأمین پرداخته می شود. برای این پژوهش چهار فرضیه تدوین شده است که پس از توزیع و جمع آوری پرسشنامه ها و آزمون فرضیه های مورد نظر میزان همبستگی و ارتباط متغیر ها مشخص می شود.

۱-۷) روش گردآوری اطلاعات

در پژوهش حاضر، از سه روش ذیل برای گردآوری اطلاعات استفاده خواهد شد.
۱- مطالعه اسنادی و کتابخانه ای:
در این راستا، ابتدا بررسی جامعی در اسناد و منابع کتابخانه ای نظیر کتاب ها، پایان نامه ها، گزارش طرح ها ووژه ها، ژورنال ها و مجلات علمی و پژوهشی صورت خواهد گرفت.
۲- جستجو از طریق منابع الکترونیکی
برای کسب اطلاعات جدید و گسترده، یافته های پژوهشی، مقالات علمی در این زمینه و همچنین ارتباطات با محققین مربوطه در سایر کشورها از منابع الکترونیکی (اینترنت) استفاده میگردد.
۳- داده های سازمانی
در تحقیق حاضر از داده های بدست آمده از پاسخگویی به پرسشنامه های سیستم های اطلاعاتی، زنجیره تأمین و مدیریت دانش . برای جمع آوری داده ها از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی استفاده شده است.

۱-۸) ابزار گردآوری اطلاعات

جهت گردآوری اطلاعات از سه پرسشنامه استفاده شده است.

  1. پرسشنامه سیستم های اطلاعاتی (مقیمی و رمضان،۱۳۹۰)

این پرسشنامه دارای ۳۰ گویه و شامل چهار بعد برنامه ریزی و بودجه بندی، گزارشدهی عملکرد/مالی، کنترل هزینه و کنترل یکپارچه و براساس طیف پنج گزینه ای لیکرت میباشد.

  1. پرسشنامه زنجیره تأمین (ابراهیمی،۱۳۸۶)

این پرسشنامه دارای ۲۰ گویه و شامل چهار بعد زیر ساختهای سازمانی، تکنولوژی اطلاعات،سیستم پشتیبانی تصمیمگیری، روابط بین سازمانی و براساس طیف پنج گزینه ای لیکرت میباشد.

  1. پرسشنامه مدیریت دانش (بردبار،۱۳۹۱)

این پرسشنامه دارای ۲۲ گویه دارد و شامل پنج بعد کسب دانش، ثبت دانش، انتقال دانش، خلق دانش و کاربرد دانش و براساس طیف پنج گزینه ای لیکرت میباشد.

۱-۹) روش تجزیه و تحلیل اطلاعات

به منظور تجزیه و تحلیل داده ها در تحقیق حاضر، از آمار در دو سطح توصیفی و استنباطی، همبستگی پیرسون، تحلیل عاملی تأییدی و تحلیل مسیر و معادلات ساختاری استفاده می گردد. تحلیل عاملی تأییدی در واقع یک آزمون نظریه است که در ان پژوهشگر تحلیل خود را با یک فرضیه قبلی آغاز می کند. این مدل که مبتنی بر یک شالوده تجربی و نظری قوی است، مشخص می کند که کدام متغیرها با کدام عامل ها و کدام عامل ها با یکدیگر همبسته می شود(هومن،۱۳۸۰).
از آزمون همبستگی پیرسون هم، قبل از بررسی روابط علی بین متغیرها جهت بررسی همبستگی و رابطه بین متغیرهای دو به دو مدل مفهومی استفاده می کنید تا مشخص شود آیا متغیرهای با هم رابطه دارند که پس از آن به رابطه علت و معلولی آنها پرداخته شود و برای جامعه ای که مشخص و محدود باشد مورد استفاده قرار می گیرد.
مدل سازی معادلات ساختاری نیز شامل یک مجموعه معادله ساختاری است که روابط علی بین متغیرها را توصیف می کند. مدل یابی معادله ساختاری یک تکنیک نیرومند تحلیلی چند متغیره با متغیرهای مکنون، یا مدل علی و تحلیل ساختار کواریانس نیز نامیده شده، یکی از پیشرفته ترین روش شناسی نویدبخش در علوم رفتاری است که کاربرد داده های همبستگی، آزمایشی و غیرآزمایشی را برای تعیین میزان مواجه بودن مدل های نظری در یک جامعه مشخص امکان پذیر است. یک مدل کامل معادله ساختاری در حقیقت بیانگر آمیزه ای از نمودار مسیر و تحلیل عاملی تأیید است. چون مدل کامل معادله ساختاری شامل دو دسته متغیرهای مشاهده شده و مشاهده نشده است، پارامترهای مدل باید از طریق پیوند بین واریانس ها و کواریانس های متغیرهای مشاهده شده و پارامترهای مدل چنان که توسط پژوهشگر مشخص شده است برآورد شود. شیوه های متفاوتی برای قضاوت درباره برازش کل مدل وجود دارد. یک محقق باید از معیارهای مختلف برای قضاوت در مورد برازش مدل استفاده کند، زیرا شاخص واحدی وجود ندارد که به طور قطعی برای آزمون مدل مورد قضاوت و ارزیابی قرار گیرد(کلانتری،۱۳۸۸). کلیه تجزیه و تحلیل ها با بهره گرفتن از نرم افزار SPSS ، Lisrel انجام خواهد شد .

۱-۱۰) محدودیت های پژوهش

هر پژوهشی با یکسری محدودیتهایی روبروست که این پژوهش نیز از این اصل مستثنی نیست که در ذیل به اهم آنها اشاره میشود:

  • عدم همکاری بعضی از پاسخ دهندگان
  • بیهوده دانستن بعضی از پاسخ دهندگان به پژوهش و همچنین نتایج حاصل از آن.
  • محدود بودن ابزار گردآوری اطلاعات فقط به پرسش نامه ( این امر باعث به دست آوردن اطلاعات دقیق نمی شود).
  • milad milad
۲۲
اسفند

روسای دولت یا کشور هم از دو دسته مصونیت شغلی و شخصی برخوردار می باشند. به طور کلی رئیس کشور یا دولت در زمان تصدی مقام از مصونیت مطلق برخوردار است و از آنجائیکه روسای دولت ها و کشور ها از نظر سلسله مراتب مافوق دیپلمات های اعزامی به کشور های خارجی و عالی ترین مقام دیپلماتیک محسوب می شوند، بنابراین از تمامی مصونیت های دیپلماتیک نیز برخوردارند.
دیوان عالی فرانسه در قضیه قذافی اعلام کرد: » تعقیب قضایی سران دولت ها که مشغول انجام وظیفه هستند در دادگاه های کیفری دولت خارجی بر خلاف عرف بین المللی است. [۹۸]«همچنین دیوان عالی انگلستان در قضیه استرداد پینوشه اعلام نمود که رئیس کشور یا دولت نسبت به اعمالی که در جهت اجرای وظایف قانونی خویش انجام می دهد از صلاحیت محاکم سایر کشورها مصونیت دارد.[۹۹]
نظر دیوان ملی اسپانیا در قضیه فیدل کاسترو قابل توجه است. اتهامات علیه یک رئیس دولت شاغل بود. دیوان ملی اسپانیا حکم داد تا زمانی که کاسترو شاغل است به اتهام جرایم پیش بینی شده در قانون ۱۹۸۵ در اسپانیا قابل تعقیب نیست.[۱۰۰] در واقع مصونیت های قضایی که حقوق بین الملل عمومی مقرر نموده مانع اعمال صلاحیت دادگاه های اسپانیا بر اساس ماده ۲۳ معاهده منع شکنجه می شود. زیرا بر اساس همان قانون (بند ۲ ماده ۲۱) مصونیت قضایی بر روسای دولت ها، سفرا، و صاحب منصبان اعمال می شود.
علاوه بر رویه قضایی و عرف بین المللی، مصونیت رئیس کشور در اسناد بین المللی مورد تأکید قرار گرفته است. از جمله، ماده ۲ قطعنامه موسسه حقوق بین الملل، پیرامون مصونیت کیفری رئیس دولت و حکومت در زمان تصدی مقام اعلام می دارد که در امور کیفری، رئیس دولت در قبال هر جرمی که مرتکب شده باشد، و صرف نظر از میزان سنگینی آن، در برابر دادگاه دولت بیگانه از مصونیت قضایی برخوردار است.
نتیجه آنکه رئیس دولت یا کشور در زمان تصدی این مقام نزد محاکم داخلی سایر کشورها از مصونیت کیفری مطلق برخوردار است. و مبنای اعطای چنین مصونیتی احترام به حاکمیت کشوری است که وی ریاست آن را بر عهده دارد. این مصونیت علاوه بر وظایف رسمی، اعمال خصوصی رئیس دولت یا کشور را نیز شامل می شود و هدف از مصونیت کیفری وی نسبت به این اعمال، تضمین حسن انجام وظایف نمایندگی وی می باشد. در دوران تصدی این مقام نمی توان رئیس کشور یا دولت را به دلیل اعمالی که پیش از تصدی مقام مرتکب شده است تحت تعقیب کیفری قرار داد. و سپر مصونیت در این زمان کاملاً وی را محافظت می کند.
هرچند امروزه توجه و تمرکز بر مفهوم حقوق بشر باعث شده کشورها برخی محدودیت ها را بر اصل حاکمیت خود پذیرا شوند تا بدین ترتیب نقض ها و تجاوزات حقوق بشری کاهش یابد، اما این مسئله باعث ایجاد تغییر در چهارچوب مصونیت های روسای کشورها شده است و این مصونیت ها را با محدودیت مواجه نموده است. برخی از حقوقدانان وسیاستمداران با چنین سیر حرکتی مصونیت مخالف اند.
» هنری کسینجر[۱۰۱]، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا معتقد است تغییر هنجارهای بین المللی در خصوص مصونیت سران دولت های بر سر قدرت می تواند بر فضای روابط بین المللی و دیپلماسی اثر نامطلوب به جای گذاشته و موجب بی نظمی و هرج و مرج گردد.«[۱۰۲]
به نظر می رسد چنین نگرش، در صورتی که روابط بین المللی در اولویت قرار داشته باشد قابل توجیه می باشد. اما نگرش مبتنی بر حقوق بشر، مصونیت رئیس یک کشور یا دولت را که مرتکب تجاوزات سنگین حقوق بشری شده است بر نمی تابد.
گفتار دوم: مصونیت رئیس دولت یا کشور سابق و قلمرو آن در برابر محاکم ملی
گسترش روابط بین المللی میان کشورها به آن ها کمک می کند تا بر مشکلات موجود در عرصه بین المللی فائق آیند. حقوق بین الملل با اعطای مصونیت کیفری به مقامات دولت ها اجازه می دهد تا آزادانه روابط کشور خود را در عرصه بین المللی تنظیم نمایند. همانگونه که پیش از این نیز گفته شد مبنای اعطای این مصونیت ها به مقامات دولتی اصل تساوی حاکمیت ها و الزامات ناشی از حسن انجام وظیفه نمایندگی آنان می باشد. وجود این مصونیت ها در دوران تصدی مقام بر مبانی متعددی استوار است اما پس از پایان تصدی مقام مصونیت کیفری اعطا شده به موجب حقوق بین الملل تنها در موارد خاصی امتداد می یابد.
الف) تحلیل ماهیت مصونیت رئیس دولت و کشور
همانگونه که پیشتر اشاره شد، رئیس کشور یا دولت در برابر محاکم داخلی سایر کشورها از دو نوع مصونیت کیفری برخوردارند.
۱- مصونیت شغلی: این نوع مصونیت شامل تمام اعمالی می شود که مقام دولتی در سمت رسمی خود و در حیطه وظایف محول شده از سوی دولت متبوع خویش انجام می دهد. ویژگی این نوع مصونیت آن است که:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

پایان نامه

    1. مربوط به حقوق ماهوی است. یعنی گرچه رئیس دولت، و به تبع او وزیر امور خارجه یا سایر کارگزاران دولتی ملزم به رعایت قوانین ماهوی دولت پذیرنده هستند اما نقض این قواعد در حقوق ملی یا بین المللی نه به آنها، بلکه به دولت متبوعشان قابل انتساب است.[۱۰۳]
    2. اعمال رسمی هر رئیس کشور یا دولت قانونی (دوژوره)[۱۰۴] و عملی (دفاکتو)[۱۰۵] را تحت پوشش قرار می دهد.
    3. بنابر اقتضای طبیعی دو ویژگی پیش گفته، این نوع مصونیت پس از پایان مأموریت رئیس دولت، از او سلب نمی شود. زیرا عمل غیرقانونی به فرد منتسب نبوده و به دولت منتسب است. بنابراین مسئولیت های ناشی از آن نیز به دولت قابل انتساب است نه به فرد.
    4. این مصونیت ها ” جهانشمول “[۱۰۶] هستند و بنابراین در برابر هر دولت دیگر (حتی دولت های ثالث غیر از دولت های پذیرنده) قابل استناد است.

۲- مصونیت شخصی: این مصونیت اعمالی را در بر می گیرد که رئیس کشور یا دولت در زمان تصدی مقام و در ظرفیت شخصی خویش و فارغ از وظایف و مسئولیت های رسمی خود انجام می دهد. و از ویژگی های ذیل برخوردار است:

    1. مربوط به حقوق شکلی و صرفاً شامل مصونیت قضایی است. بنابراین چون اعمال مشمول این نوع مصونیت منتسب به خود فرد است، فرد را از صلاحیت محاکم مصون می کند نه از مسئولیت.
    2. شامل اعمال رئیس دولت یا کشور، در زمان تصدی مقام یا قبل از آن، می شود.
    3. پس از پایان دوران تصدی مقام چنین مصونیتی برداشته می شود.
    4. همیشه ارزش جهانشمولی ندارد و عمدتاً در قبال کشورهای میزبان و پذیرنده قابل اعمال است.[۱۰۷]

ب) حیطه مصونیت کیفری رئیس سابق دولت یا کشور
ماده ۱۳ قطعنامه موسسه حقوق بین الملل درباره مصونیت های رئیس دولت و حکومت در بند اول خود اعلام می کند که رئیس دولتی که دیگر عهده دار مسئولیتی نیست از هیچ مصونیتی در سرزمین دولتی خارجی برخوردار نیست. همچنین بر اساس ماده ۱۶ این قطعنامه، این مسئله شامل حال رئیس حکومت نیز می گردد. بنابراین به طریق اولی وزیر امور خارجه و نمایندگان دیپلماتیک و کنسولی نیز پس از پایان تصدی مقام سپر مصونیت را از دست داده و اگر مرتکب جرمی شوند محاکمه آنان در محاکم سایر کشور ها قابل تصور است.
در نتیجه رئیس دولت یا کشور، پس از پایان تصدی مقام نسبت به اعمالی که در سمت رسمی خود و در جهت انجام وظیفه نمایندگی خویش انجام داده است نزد محاکم داخلی سایر کشورها از مصونیت برخوردار خواهد بود. این مصونیت ناشی از نظریه معروف به ” عمل دولت ” می باشد که برگرفته از اصل تساوی حاکمیت هاست و بر اساس آن اعمالی که رئیس دولت یا کشور در سمت رسمی خویش و در جهت انجام وظایف خود مرتکب می شود عمل دولت متبوع وی محسوب شده و نسبت به این اعمال حتی پس از پایان دوران تصدی مقام مصونیت مطلق خواهد داشت.
بند ۲ ماده ۱۳ قطعنامه موسسه حقوق بین الملل اعلام می کند که: او (رئیس سابق دولت) در سرزمین خارجی از هیچ نوع مصونیت قضایی چه در امور کیفری چه در امور مدنی یا اداری برخوردار نیست مگر آنکه به سبب اعمالی احضار یا تحت تعقیب قرار گرفته که در حین ایفای وظایف آنها را انجام داده و در اجرای آن اعمال مشارکت کرده باشد.
آنچه مسلم می باشد این است که مصونیت به معنای عدم مسئولیت نیست. جمهوری دمکراتیک کنگو در لایحه ۱۵ مه ۲۰۰۱ نزد دیوان بین المللی دادگستری به طور صریح وجود این اصل حقوق بین الملل کیفری را پذیرفته که عنوان رسمی یک مأمور دولت موجب نمی شود در مورد جرایمی که در زمان تصدی مأموریت انجام می دهد از مسئولیت کیفری معاف و مبرا شود.[۱۰۸]
بنابراین رئیس دولت یا کشور نسبت به اعمالی که پیش از تصدی مقام و نیز حین تصدی مقام در سمت خصوصی و شخصی خویش مرتکب شده است دارای مسئولیت کیفری بوده و پس از ترک مقام ریاست، نزد محاکم داخلی سایر کشورها که صلاحیت رسیدگی داشته باشند قابل پیگرد و محاکمه می باشد. و نمی تواند به مصونیت کیفری که حقوق بین الملل در زمان تصدی مقام به وی اعطا نموده بود استناد نماید.
بخش دوم:
مسئولیت کیفری در جنایات بین المللی
و تقابل آن با گفتمان مصونیت
فصل اول: مصونیت جنایتکاران بین المللی از تعقیب در برابر محاکم ملی: قابلیت استناد و قلمرو آن
پیش از این عنوان شد که قواعد ناشی از حقوق بین الملل عرفی یا قراردادی موجب برخورداری برخی مقامات دولت ها از مصونیت در قبال صلاحیت کیفری محاکم سایر کشورها گردیده است. مباحث اشاره شده جرایم عادی ارتکاب یافته توسط افراد را در بر می گیرد. اما پس از توجه جامعه بین المللی به مقوله جنایات بین المللی و لزوم پیگرد مرتکبین این جنایات، مسئله مسئولیت کیفری بین المللی به وجود آمد که بر اساس آن افرادی که مرتکب چنین جنایاتی شوند از نظر حقوق بین الملل مسئولیت کیفری داشته و نزد محاکم صالح قابل پیگرد می باشند. به دلیل ویژگی های خاص این گونه جرایم، حقوق بین الملل، رژیم حقوقی خاصی را در زمینه پیگرد و محاکمه مرتکبین این جنایات نزد محاکم داخلی کشورها در پیش گرفته است که تا حدی با رژیم مصونیت در زمینه جرایم عادی متفاوت می باشد.
در این فصل جهت تبیین رژیم حقوقی مصونیت مقامات دولت ها نزد محاکم داخلی سایر کشورها به اتهام ارتکاب جنایات بین المللی، ابتد
ا به مسئله تعهد کشورها در زمینه تعقیب مرتکبین این جنایات و لزوم مبارزه با بی کیفری این افراد پرداخته می شود و سپس مبانی اعطای مصونیت کیفری به مقامات دولت ها از منظر قابلیت استناد در موارد جنایات بین المللی نزد محاکم داخلی کشورها بررسی می گردد.
مبحث اول: جنایات موضوع اهتمام جدی جامعه بین المللی و ضرورت مبارزه با بی کیفری
جنایت بین المللی عمل غیر مشروع و خلاف حقوق بین الملل است که از ناحیه افراد سر می زند و دارای چنان ویژگی هایی است که مضر بر روابط میان انسان ها در جامعه بین المللی است و صلح و امیت داخلی و بین المللی را به خطر می اندازد. در نتیجه حقوق بین الملل و منابع آن به ویژه عرف بین المللی و معاهدات، برخی از اعمال را به عنوان جرایم کیفری بین المللی تعیین نموده که مسئولیت کیفری فردی (حقیقی) را در پی خواهد داشت.
ویژگی خاص این جنایات و تأثیر آن بر فضای جامعه بین المللی، واکنش افکار عمومی را در پی دارد که خواستار پیشگیری از وقوع این جرایم و پیگرد و مجازات مرتکبین آن می باشند.

  • milad milad
۲۲
اسفند

میباشد. ” [۵۱]

  1. احکام تکرار جرم در مورد مرتکبین جرائم سیاسی و اطفال ( ماده ۳۸ ) قابل اجرا نبود.
  2. “تشدید مجازات مجرم بر مبنای سوابق محکومیت و فقرات محکومیت قبلی متفاوت بود. “[۵۲]

مطابق موارد گفته شده در مورد این قانون، تکرار جرم عبارت است از : ” حالت کسی است که بعد از صدور حکم محکومیت او از دادگاه صالح و قطعیت آن حکم، مرتکب جرم دیگری شود. لذا تکرار جرم به دو عنصر تجزیه می شود : یکی محکومیت قبلی، دومی ارتکاب جرم بعدی. ” [۵۳]
گفتار دوم – اصلاح مقررات تکرار جرم تا پیش از تصویب قانون ۱۳۵۲
به دلیل مشکلاتی که در مقررات تکرار جرم در قوانین ۱۳۰۴ وجود داشت در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۱۰به قرار زیر به تصویب رسید :
ماده ۲۴- در مورد جرائم عمومی حکم تکرار جرم درباره اشخاص ذیل جاری است اعم از اینکه محکمه حاکمه عمومی باشد یا اختصاصی :

  1. کسی که به حکم لازم الاجرا محکوم به جزای جنایی شده و در ظرف ده سال از تاریخ اتمام مدت مجازات مجدداً مرتکب جنحه مهم و یا جنایتی گردد اعم از اینکه حکم سابق اجرا شده یا نشده باشد.
  2. کسی که به حکم لازم الاجرا محکوم به حبس تادیبی بیش از دو ماه شده و در ظرف پنج سال از تاریخ اتمام مدت مجازات مرتکب جنحه مهم یا جنایت گردد خواه حکم سابق اجرا شده یا نشده باشد.”

ماده ۲۵ – “در موارد تکرار جرم به طریق زیر رفتار می شود :

  1. اگر مجرم فقط یک سابقه محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد مجازات او بیشتر از حداکثر مجازات جرمی است که دفعه دوم مرتکب شده بدون اینکه از حداکثر آن مجازات به علاوه نصف تجاوز کند مگر آنکه مجرم مرتکب نظیر همان جرم سابق شده باشد که در این صورت مجازات بیشتر از حداکثر مجازات جرم دوم خواهد بود بدون اینکه از دو برابر حداکثر تجاوز کند.

سرقت و اختلاش و ارتشاء و کلاهبرداری و خیانت در امانت از حیث تکرار جرم نظیر هم محسوب است.

    1. اگر مجرم دو سابقه محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد مجازات او یک درجه تشدید شده یا بیشتر از دو برابر حداکثر مجازات جرم سوم خواهد بدون اینکه از سه برابر حداکثر تجاوز کند.
    2. هر گاه مجرم بیش از دو سابقه محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد مجازات او یک درجه تشدید
      می شود و نباید از دو برابر حداقل مجازات اشد کمتر باشد مگر اینکه دو برابر حداقل بیش از حداکثر مجازات اشد باشد که در این صورت به همان حداکثر محکوم خواهد شد. مجازات کسانی که بیش از دو سابقه محکومیت برای دزدی و یا کلاهبرداری داشته باشد حبس موقت با اعمال شاقه است مگر اینکه قانوناً جزای بیشتری برای آن ها مقرر باشد و درمورد این اشخاص محکمه باید حکم دهد که محکوم بعد از انقضای مدت محکومیت در یکی از نقاطی که از طرف دولت معین می شود توقف اجباری نماید. تعیین مدت توقف اجباری به نظر وزیر عدلیه بوده ولی نباید از ده سال تجاوز کند. به علاوه دولت می تواند حکم محکومیت این محکومین را نیز در همان نقطه اجرانماید.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

  1. هر گاه در حین صدور حکم محکومیت های سابق مجرم معلوم نبوده و بعداً معلوم شود مدعی العموم که در نزد محکمه حاکمه مأموریت دارد باید مراتب را به محکمه اطلاع دهد. در این صورت اگر محکمه محکومیت های سابق را محرز دانست مکلف خواهد بود حکم خود را بر طبق مقررات فوق تصحیح نماید.

برای اجرای مقررات این قانون محکومیت های قبل از تصویب آن نیز منظور خواهد شد.”
تبصره – “جرم قاچاق اسلحه و طلا تابع مقررات فوق است.”
شرایط و مقررات تکرار جرم در مواد فوق عبارت اند از :

  1. همانند قانون قبلی “حکم لازم الاجرا ” مدنظر می باشد و اجرای کامل مجازات شرط نیست و صریحاً در پایان قید کرده” اعم از اینکه حکم سابق اجرا شده یا نشده باشد. ” حال باید دید چه فرقی بین ” حکم لازم الاجرا “و “حکم قطعی ” وجود دارد؟

” حکم لازم الاجرا یعنی حکمی که مراحل رسیدگی آن مطابق قانون طی شده یا سپری گردیده و قابل اجرا باشد. فرق آن با جمله حکم قطعی در این است که ممکن است حکم قطعی بوده ولی لازم الاجرا نباشد. مثل حکم قطعی غیابی زیرا اگر بخواهند چنین حکمی را به موقع اجرا گذارند ممکن است محکوم علیه اعتراض کند و در صورت اعتراض از حال قطعیت خارج می شود. بنابراین باید صبر کرد تا نتیجه اعتراض متهم معلوم شود اگر متهم در اثر اعتراض محکوم علیه برائت او صادر شد، چون محکومیت او منتفی
می شود دیگر لازم الاجرا نیست و جرم بعدی مشمول قواعد تکرار جرم نخواهد شد برعکس اگر اعتراض متهم تأثیری در از بین بردن محکومیت نداشت در این صورت لازم الاجرا می شود. ” [۵۴]

  1. همانند قانون قبلی (۱۳۰۴ ) تکرار تنها در مورد جنایت و جنحه مهم مصداق پیدا می کند.
  2. ” قانونگذار، تکرار جرم عام و تکرار جرم دائم را در بند های ۱ و ۲ ماده ۲۴ اصلاحی مورد پذ یرش قرار داده است.”[۵۵]
  3. ” همچنین قانونگذار، اعمال قاعده تکرار جرم را در قانون مجازات عمومی تنها در جرائم عمومی پذیرفته و به این ترتیب جرائم اختصاصی همانند جرائم خاص نظامی را استثناء کرده است.” [۵۶]
  4. “منظور از تاریخ مدت اتمام مجازات تاریخ اجرای مجازات نیست زیرا در ماده مذکور صراحتا ً آمده است خواه حکم سابق اجرا شده یا نشده باشد. “[۵۷]

قانونگذار در ماده ۲۵ سه حالت را برای مجازات در نظر گرفته بود :

  1. مجرم فقط یک محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد.
  2. مجرم دو سابقه محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد.
  3. مجرم بیش از دو سابقه محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد.

در حالت اول ” مجازات مجرم بیشتر از حداکثر مجازات جرمی است که دفعه دوم مرتکب شده، بدون اینکه از حداکثر آن مجازات به علاوه نصف تجاوز کند. “در این مورد استثنایی هم قائل شده و آن در موردی است که ” مرتکب نظیر همان جرم شده باشد”. مجازات تکرار کننده در این صورت ” بیشتر از حداکثر مجازات جرم دوم خواهد بود بدون اینکه از دو برابر حداکثر تجاوز کند. “
در این قسمت جرائم مشابه را نام می برد و ارتشاء و کلاهبرداری را به موارد قانون پیشین اضافه می کند.
در حالت دوم مجازات تکرار کننده ” یک درجه تشدید شده یا بیشتر از دو برابر حداکثر مجازات جرم سوم خواهد بود بدون اینکه از سه برابر تجاوز کند.
حالت سوم مربوط می شود به زمانی که مجرم بیش از دو سابقه محکومیت جنایی یا جنحه داشته باشد. در این صورت ” مجازات او یک درجه تشدید می شود و نباید از دو برابر حداقل مجازات کمتر باشد. ” در این مورد نیز تخصیصی وجود دارد مبنی بر اینکه ” مگر اینکه دو برابر حداقل، بیش از حداکثر مجازات اشد باشد که در این صورت به همان حداکثر محکوم خواهد شد. “
تخصیص دیگری که در این ماده وجود دارد در مورد مرتکبین کلاهبرداری و یا سرقتی است که بیش از دو بار مرتکب این جرم شده اند، مجازات این دسته ” حبس موقت با اعمال شاقه است مگر اینکه قانوناً جزای بیشتری برای آنها مقرر باشد و در مورد این اشخاص محکمه باید حکم دهد که محکوم بعد از انقضای مدت محکومیت در یکی از نقاطی که از طرف دولت معین میشود توقف اجباری نماید. “

  • milad milad
۲۲
اسفند

باشد این امتناع، یا به خاطر ماهیت آن است یا به خاطر لازم ماهیت؛ که در هر دو صورت، [نه تنها اعاده ی آن، بلکه] وجود ابتدایی اش نیز محال می بود، و یا آن که به خاطر عارض مفارق آن است که در این صورت، با زوال آن عارض، امتناع برطرف می شود.» (طباطبایی، ۱۳۸۵، ج۱، ص۱۷۴)
اما مخالفین این دیدگاه اشکالات متعددی بر این نظریه وارد می کنند و اعاده ی معدوم را امری محال می دانند.
ب) جمع اجزاء متفرق
برخی از متکلمانی که به عینیت بدن اخروی معتقدند، به دلیل این که اعاده ی معدوم را جایز نمی دانند، می گویند پس از مرگ، هرچند اجزای بدن تجزیه می شوند ولی نابود نمی شوند و در روز رستاخیز پروردگار عالم مطلق و قادر مطلق هر جزئی از این اجزاء را جمع کرده و دوباره همان شخص دنیوی را با همان بدن بازآفرینی می کند. در واقع معتقدین به این نظریه برخلاف نظریه ی قبل، اجزای بدن انسان را معدوم شده نمی دانند تا نیاز به اعاده داشته باشد. البته در میان قائلان به این نظریه اختلاف است که آیا همه ی اجزای بدن دنیوی باقی می مانند و دوباره جمع می شوند یا فقط اجزای اصلی باقی مانده و قابل جمع اند. گروهی نظر اول را قبول دارند و می گویند لازم است همه ی اجزای بدن باقی بمانند و توسط قدرت پروردگار جمع شوند. اما به سبب اشکالاتی که در این اعتقاد مطرح می شود، برخی از متکلمان معتقد به وجود اجزای اصلی هستند. ملاصدرا در این باره می گوید: «به نظر نمی رسد که کسی به عینیت تام و تمام همه ی اجزای بدن دنیوی و بدن اخروی حکم کند.» (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰، ج۹، ص ۱۶۵) این دسته از افراد، برخی از اجزاء را اجزای اصلی و مقوم هویت شخصی دانسته و جمع آنها را کافی می دانند، اما لازم نمی دانند که سایر اجزاء، همان اجزای بدن دنیوی باشند. خواجه نصیرالدین طوسی معتقد است «انسان مکلف که مورد ثواب و عقاب قرار گیرد، همان اجزای اصلی بدن است که در طول زندگی ثابت هستند و تغییر نمی کنند.» (طوسی، ۱۴۰۷ق، ص۴۰۶)
اما دیدگاه دوم در اعتقاد به عینیت بدن اخروی با بدن دنیوی دیدگاه ملاصدرا است. ملاصدرا در اعتقاد به عینیت، نظریه ی خاص خودش را بیان می کند. او قائل به عینیت دو بدن با ملاک نفس است و به همین سبب اصلاً عینیت به معنای یکسان بودن اجزای بدن اخروی با بدن دنیوی و به عبارت بهتر به معنای عنصری بودن بدن اخروی را قبول ندارد. از آنجا که شرح این بحث در توضیح نظر ملاصدرا در مورد کیفیت بدن اخروی خواهد آمد، از بیان آن در اینجا صرف نظر می کنیم.
۱-۴-۲) بدن اخروی، بدنی غیر از بدن دنیوی است
از میان معتقدان به این دیدگاه می توان از آنتونی فلو[۴] فیلسوف معاصر سنت غربی نام برد. فلو بدن اخروی را بدنی غیر از بدن دنیوی می داند و به نظریه ی بدن آسمانی یا بدن علوی معتقد است. براساس این دیدگاه، هر انسانی علاوه بر بدن مادی دارای بدن دیگری در آسمان است که حقیقت و هویت او را تشکیل می دهد. از نظر فلو نظریه ی بدن علوی دارای دو بعد است. «بعد اول آن است که برای هر شخص در زمین، هستی و شخص دیگری از همان شکل در آسمان وجود دارد، و بعد دوم این است که شخص در زمین سایه و ظل شخص واقعی و سماوی است.» (پورحسن، ۱۳۸۸، ص۲۴)
در سنت اسلامی نظریه ی سهروردی در مورد بدن اخروی را می توان نزدیک به این دیدگاه دانست ولی با این تفاوت که سهروردی معتقد به وجود نفس نیز می باشد. علت اعتقاد سهروردی به این نظریه این است که او عوالم را به سه عالم تقسیم می کند و علاوه بر عالم طبیعت و ماده و عالم مجردات، وجود عالم سومی به نام عالم مثالی را به اثبات می رساند. از نظر سهروردی بدن مثالی[۵] بدنی است لطیف و به تعبیری نیمه مادی و گاهی گفته می شود مادی است اما نه از نوع بدن عنصری بلکه بدنی لطیف و اثیری است. این بدن همه ی ویژگی های بدن مادی (عنصری) مانند اندازه، بعد، شکل و مقدار را دارد اما فاقد جرم (ماده) و وزن است. بدن مثالی چون جرم ندارد کون و فساد هم ندارد. بدن مثالی در جهان دیگر همراه روح به حیات ادامه می دهد و انسان تمام امور اخروی را با آن درک می کند.
در جمیع مراحل بعد از مرگ، از عالم قبر و برزخ گرفته تا عالم حشر و قیامت و بهشت و جهنم، روح با این مرکب خواهد بود و تمام رنج ها و کامیابی ها، ثواب ها و نعمت های آن، و همچنین جهنم و عذاب های آن و به طور کلی عالم پس از مرگ همه و همه موجودات مثالی هستند که دارای مقدار هستند ولی مثل موجودات این عالم، جرمانی و مادی نیستند. (قربانی، ۱۳۷۸، ص۳۲۹)
۱-۴-۳) بدن اخروی بدنی مثل بدن دنیوی است
از کسانی که معتقد به وجود بدنی شبیه و مثل بدن اخروی هستند می توان به جان هیک در سنت غربی و محمد غزالی در سنت اسلامی نام برد. در اینجا اشاره ی کوتاهی به دیدگاه غزالی داریم و دیدگاه هیک را در بخش دوم به طور مفصل توضیح خواهیم داد.
غزالی معتقد است در روز قیامت انسان دارای بدنی مثل بدن دنیوی است. زیرا از نظر غزالی انسانیت انسان به نفس ناطقه ی اوست که امری مجرد و جاویدان است نه بدن مادی تغییرپذیر. بنابراین با وجود اعتقاد به ایجاد تغییراتی در بدن و در واقع حضور بدنی مثل و شبیه بدن دنیوی در آخرت، وحدت شخصی انسان باقی خواهد بود. در واقع همان طور که در دنیا با وجود تغییرات بدن، فرد را در سن پیری همان فرد در سن جوانی و همان فرد در سن کودکی و همان فرد در دل مادر می دانیم، در آخرت نیز در صورت تغییر بدن به این همانی شخصی او لطمه ای وارد نمی شود و همان شخص باقی می ماند. زیرا آنچه در این همانی شخصی ملاک است، نفس است که در تمام تبدلات دنیوی و نیز در زندگی اخروی حضور دارد و نه بدن. (غزالی، ۱۹۶۲، ص۲۴۷-۲۴۶)
۲) این همانی شخصی
۲-۱) اهمیت بحث این همانی شخصی
الف) مسأله ی این همانی شخصی از مهمترین مسائل مرتبط با زندگی پس از مرگ و جاودانگی انسان در جهان دیگر است. در واقع شرط مهم ادامه ی حیات پس از مرگ و اطلاق جاودانگی بر آن، حفظ هویت شخصی فرد است. بنابراین صرف اعتقاد به وجود عالم و حیات دیگری ورای این عالم نمی تواند دغدغه ی انسان را نسبت به جاودانگی و بقاء رفع کند. زیرا در صورتی دغدغه ی جاودانگی رفع می شود که انسان بداند اشخاصی که در عالم دیگر به حیات ادامه می دهند، همان اشخاص قبل از مرگ هستند. به عبارت دیگر زمانی می توان از تحقق جاودانگی و ادامه ی زندگی پس از مرگ سخن گفت که شخص پس از مرگ همان شخص پیش از مرگ باشد و نه صرفاً موجودی شبیه و مثل آن و این مستلزم پذیرش و اثبات این همانی شخصی میان فرد پیش از مرگ و فرد پس از مرگ است. تحقق این امر نیز مستلزم تعیین ملاک این همانی شخصی است. در واقع مسأله ی این همانی شخصی به این موضوع می پردازد که براساس چه ملاک و معیاری می توان شخصی را در زمان t2 همان شخص در زمان t1 دانست؟
ب) اهمیت دیگر بحث این همانی شخصی، ارتباط آن با بحث بدن اخروی است. زیرا تا زمانی که مسأله ی این همانی شخصی بین شخص پیش از مرگ و شخص پس از مرگ اثبات نشود، طرح بحث بدن اخروی و کیفیت آن بی معنا خواهد بود. بحث از وجود بدن در زندگی پس از مرگ و بررسی کیفیت آن وقتی قابل طرح است که اشخاصی که در جهان دیگر به زندگی ادامه می دهند، همان اشخاص دنیوی باشند. در واقع بحث از وجود بدن در جهان دیگر زمانی از اهمیت برخوردار است که به دنبال فهم این مطلب باشیم که «همان» اشخاص دنیوی در آخرت چگونه به زندگی ادامه می دهند؟ آیا مانند زندگی دنیوی دارای بدن هستند یا خیر؟ آیا بدن آنها در آخرت همان بدن دنیوی است یا بدن دیگری است و یا بدنی شبیه به آن است؟ علاوه بر این تعیین ملاک این همانی شخصی می تواند در کیفیت بدن اخروی و نسبت آن با بدن دنیوی نقش مهمی داشته باشد.
بنابراین مسأله ی این همانی شخصی و اثبات آن هم به طور مستقیم و هم به سبب ارتباطش با زندگی پس از مرگ به طور غیرمستقیم در بحث بدن اخروی اهمیت دارد.
۲-۲) نکاتی در باب مسأله ی این همانی شخصی
الف) بحث این همانی شخصی به تبع تمایزی که میان «انسان» و «شخص» نهاده شده است مطرح می گردد. با بیان تمایز میان این دو واژه که اغلب به جای یکدیگر به کار می روند، معنای شخص (که دانستن آن لازمه ی بحث این همانی شخصی است) معلوم می گردد. به همین دلیل برای روشن شدن موضوع، لازم است به مفهوم انسان و شخص توجه کنیم.
مفهوم انسان مفهومی زیست شناختی است. یعنی ارگانیسم خاصی دارد که دارای ویژگی های خاص خود است. انسان موجود زنده ای است که دارای ویژگی های مادی است. «تشخیص چیزی به منزله ی یک انسان، تشخیص آن به منزله ی عضوی از گونه ی انسان متفکر است که گونه ی خاصی از حیوانات به شمار می آید.» اما مفهوم شخص، مفهومی زیست شناختی نیست و ویژگی های دیگری دارد. شخص موجودی هوشمند و عاقل؛ دارای اعتقادات و گرایش هایی است؛ موجودی است که او را دارای مسئولیت اخلاقی می دانیم و به همین سبب مورد مدح و ذم اخلاقی قرار می دهیم؛ موجودی است که او را به عنوان فردی از جامعه ی اخلاقی خودمان که دارای حقوق اخلاقی و قانونی است لحاظ می کنیم؛ موجودی که دارای رابطه متقابل می باشد و قادر است با ما مانند اعضای همان جامعه اخلاقی رفتار کند؛ موجودی که قادر به ارتباط شفاهی است؛ می تواند با زبان نه مانند حیوانات، ارتباط برقرار کند. (Olen. 1994. p380) مهم تر از همه، شخص موجودی دارای خودآگاهی است. یعنی موجودی است که به نفس خود، آگاه است و خود را در زمان ها و مکان های مختلف همان نفس واحد معین می داند که این آگاهی به نفس او توأم با تفکر او است . بدین معنا که خود را درک می کند و خود این عمل درک را نیز درک می کند. وقتی می بیند، می شنود، حس می کند، فکر یا اراده می کند، آگاه به این احوال است. بنابراین هر شخصی، واجد نفس خود است و این ویژگی را هیچ موجود دیگری ندارد. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۲)
ب) مسأله ی این همانی شخصی در دو ساحت قابل طرح است. این مسئله می تواند هم در ساحت معرفت شناختی و هم در ساحت وجود شناختی مطرح شود. در ساحت نخست سؤال این است که چگونه ما درک می کنیم که شخص یا شئ در زمان t2 همان شخص یا شئ در زمان t1 است. در واقع ملاک دریافت و فهم وحدت این همانی شخصی چیست؟ اما در ساحت دوم سؤال این است که چه ملاک و معیاری باعث می شود که شخص یا شئ در زمان t2 همان شخص یا شئ در زمانt1 باشد. این دو ساحت هرچند به یکدیگر مرتبط هستند، اما یک چیز نیستند. برای مثال ما می توانیم با یافتن علائمی مانند تب، ضعف و درد عضلانی تشخیص دهیم که شخصی مبتلا به موردی از آنفولانزا است، اما وجود این علائم سبب و علت وجود آنفولانزا نخواهد بود. زیرا ویروس آنفولانزا و نه علائم آن، یک بیماری را مصداقی از آنفولانزا می کند.(Olen. 1994. P381) بنابراین در بحث این همانی شخصی لازم است تمایز این دو ساحت را لحاظ کرد. اما ساحتی که در بحث ما کاربرد دارد، ساحت وجود شناختی این همانی شخصی است که براساس آن این همانی شخصِ پس از مرگ و شخصِ پیش از مرگ ثابت می شود.
ج) مسأله ی این همانی شخصی بحثی است که مانند بحث دیدگاه های مختلف در مورد زندگی پس از مرگ، مرتبط با چیستی حقیقت انسان است. زیرا آنچه حقیقت انسان را تشکیل می دهد ملاک و معیار این همانی شخص در طول زمان و یا در جهان پس از مرگ خواهد بود. در واقع وقتی می توان یک شخص را در زمان یا در مکان دیگر همان شخص دانست که آنچه حقیقت او را تشکیل می دهد، علی رغم تغییرات گوناگونی که ممکن است در او به وجود آمده باشد، ثابت و بدون تغییر باقی بماند. بنابراین تعیین ملاک این همانی شخصی منوط به تعیین ملاک حقیقت انسان است. برای مثال اگر انسان موجودی کاملاً جسمانی معرفی شود، هویت شخصی او را همین ساحت جسمانی تأمین می کند، و اگر تنها موجودی روحانی و غیر جسمانی معرفی شود، هویت شخصی او بر دوش ساحت روحانی خواهد بود، و اگر موجودی جسمی ـ روحانی محسوب شود، هویت شخصی او بر عهده هر دو ساحت است.
د) نکته ی آخر این است که در بحث این همانی شخصی قبل از بیان انواع ملاک های این همانی باید به تمایز میان این همانی کیفی و این همانی عددی توجه کرد. در این همانی کیفی دو شخص یا دو شئ را از نظر ویژگی های کیفی یکسان می دانیم، اما نه به این معنا که آن ها یک شخص و یا یک شئ واحد را تشکیل می دهند. زیرا آنها از نظر عددی متفاوت هستند. مانند دو قلوهای همسان که در ویژگی هایشان مشابه هستند، اما دو شخص متفاوت به حساب می آیند نه یک شخص واحد. و اما در این همانی عددی دو شخص یا دو شئ را از نظر عددی واحد می دانیم، حتی اگر از نظر ویژگی های کیفی بسیار متفاوت باشند. همانند یک شخص انسانی واحد که ممکن است در طول زمان از ویژگی های ظاهری و روان شناختی متفاوتی بهره مند گردد. بنابراین تغییر ویژگی های کیفی در این همانی عددی هیچ تأثیری نخواهد داشت. برای مثال اگر شخصی در سن پیری یا جوانی با کودکی اش مقایسه شود، علی رغم تغییرات بسیاری که در او ایجاد شده باز همان شخص به حساب می آید و با کودکی اش این همانی عددی دارد. به عبارت دیگر ثابت بودن ویژگی های کیفی برای این همانی عددی شخص در طی زمان اساسی نخواهد بود. زیرا همان طور که ما بر اساس یکسان بودن ویژگی های کیفی ظاهری، شخص را در طول زمان همان شخص سابق می دانیم؛ مثلاً شخصی را بر اساس رنگ مو، رنگ چشم، لباس و….. شناسایی می کنیم، با تغییر این ویژگی ها نیز او را همان شخص سابق می دانیم، یعنی در صورت تغییر لباس هایش، رنگ مو، رنگ چشم یا حتی تغییر چهره ی او بر اثر عمل جراحی یا تغییر اثر انگشتش، در این همانی عددی او تردیدی حاصل نمی کنیم. (مسلین، ۱۳۹۰، ص۱۳۷-۱۳۶)
درنتیجه در بحث این همانی شخصی آنچه مورد بررسی است این همانی عددی شخص، در طول زمان و یا در جهان دیگر است. برای اثبات این همانی شخصی ملاک های متفاوتی مطرح شده است که آن ها را مورد بررسی قرار می دهیم.
۲-۳) ملاک های مطرح شده در باب این همانی شخصی
۲-۳-۱) ملاک بدن
عمدتاً ماده باوران از جمله کسانی هستند که بدن را به عنوان ملاک این همانی شخصی در نظر می گیرند. از آنجا که آن ها حقیقت انسان را بدن می دانند، معتقدند که آنچه در طول زمان موجب تحقق این همانی شخصی در افراد می شود، داشتن بدن واحد است. به بیان دیگر اگر شخصی در زمان t2 دارای همان بدنی باشد که در زمان t1 واجد آن بوده، می توان حکم به این همانی کرد و او را در زمان t2 همان شخص در زمان t1 دانست.
قائلان به ملاک بدن در این همانی، دلایلی را برای پذیرش این ملاک بیان کرده اند. به عنوان مثال فلو از کسانی است که ضمن بیان معنای اصطلاح «شخصیت»، به بعد جسمانی انسان اهمیت می دهد. فلو شخصیت انسان را نوعی کارکرد خصلت ها و استعداد ها می داند. او صحبت از شخصیت یک فرد را پس از مرگ و نابودی بدنش، به معنای صحبت کردن از خصلت ها و استعداد هایی می داند که هیچ «من» ی وجود ندارد تا آنها ویژگی های آن باشند. بنابراین تصورات همه ی ما از شخصیت مبتنی بر امور مادی است. زیرا شخصیت اساساً نوعی از کارکرد اشخاص است و اشخاص نیز اساساً به طور یکسان مادی هستند. فلو برای مثال آموزش دادن معنای کلمه ی شخص را به یک کودک ذکر می کند. او معتقد است این کار با نوعی اشاره مستقیم یا غیر مستقیم به اعضای مادی فرد صورت می گیرد. مثال دیگر فلو در مورد ارتباط افراد با یکدیگر است. از نظر او ما در ارتباط خود با دیگران آن ها را موجودات غیر مادی نمی دانیم، بلکه شناخت ما از آن ها این گونه صورت می گیرد که با آن ها ملاقات می کنیم؛ با آن ها دست می دهیم؛ با آن ها غذا می خوریم؛ آن ها فعالیت های خود را انجام می دهند، می نشینند، راه می روند، می خندند، گریه می کنند. تمام این فعالیت ها بر امور مادی قابل اسناد است. بنابراین ما بدون بدن، درکی از هیچ شخصی نخواهیم داشت. (Flew. 1994. p374)
اما براساس این دیدگاه اگر ملاک اینهمانی شخصِ اخروی با شخص دنیوی بدن او باشد، مسلماً بعد از مرگ و نابودی بدن که تمام حقیقت انسان است، نمیتوان گفت که او به زندگی خود ادامه می دهد و فانی و نابود نشده است. به همین دلیل اگرچه ملاک بودن بدن در دنیا به سبب استمرار و پیوستگی جسمانی ممکن است جدّی به نظر نرسد، اما در مورد اینهمانی انسان اخروی و انسان دنیوی به سبب نابودی بدن مسأله به طور جدّیتری مطرح میشود. در پاسخ به این مسأله دیدگاه های مختلفی ارائه شده است. از جمله دیدگاه بازآفرینی انسان در آخرت توسط قدرت پروردگار که طبق این دیدگاه انسانِ بازآفریده شده، همان شخص دنیوی با همان بدن خواهد بود. البته با اعتقاد به بازآفرینی، این سؤال همچنان باقی خواهد بود که چگونه میتوان بدن بازآفریده شده را عدداً همان بدن دنیوی و نه نسخهی دوم آن دانست.
در سنت اسلامی نیز آن دسته از متکلمان که بدن را ملاک حقیقت انسان میدانند معتقدند آنچه شخص را در آخرت همان شخص میکند بدن است و به همین سبب بدن اخروی باید همان بدن دنیوی و عین آن باشد. این دسته از متکلمان همان قائلین به اعادهی معدوم و جمع اجزاء متفرق بدن هستند که توضیح آن پیش از این بیان شد.
۲-۳-۱-۱) اشکالات ملاک بدن
اشکال اول: مهم ترین و رایج ترین اشکال این است که بدن انسان در طول زمان دچار تغییراتی می شود. برای مثال عضوی از آن آسیب می بیند، قطع می شود یا این که بدن با گذشت عمر، شادابی و سلامت خود را از دست می دهد و پیر و فرسوده می شود. همچنین در طول زمان سلول های بدن تغییر می کنند و سلول های جدید جایگزین می شوند. اما ما هیچ وقت کسی را به سبب این تغییرات، شخصی دیگر نمی خوانیم. نمونه ی آشکار آن مطلبی است که ملاصدرا بیان می کند و آن مجازات و عقوبت جنایت کاری است که سال ها پیش جنایتی را انجام داده و سپس دستگیر می شود. ولی با وجود این تغییرات، باز همان جنایت کار محسوب می شود[۶]. پس این مسأله نشان می دهد که ملاک این همانی شخصی بر امری غیر از بدن استوار است و تغییر بدن لطمه ای به آن نمی زند. از نظر ملاصدرا نیز ملاک این همانی، نفس است نه بدن، زیرا آنچه حقیقت انسان را تشکیل میدهد صورت و نفس او است. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰، ج۹، ص۱۶۶)
نکته: البته این اشکال در صورتی به ملاک بدن وارد است که ما تمایز بین این همانی کیفی و این همانی عددی را در نظر نگرفته باشیم. زیرا اگر مقصود ما از ملاک بودن بدن، این همانی عددی بدن باشد، در آن صورت قطعاً تغییراتی که در بدن در طول زمان ایجاد می شود هیچ تأثیری بر این همانی نخواهد داشت. بنابراین تحول ویژگی های کیفی تنها مانع این همانی کیفی خواهد بود که مقصود ما نیست. البته برای این که بدن در زمان t2 را همان بدن در زمان t1 بدانیم و قائل به این همانی عددی شویم، «بدن باید همان معیارهای این همانی سایر اشیای فیزیکی در طی زمان، یعنی استمرار «مکانی ـ زمانی» را داشته باشد.» (مسلین، ۱۳۹۰، ص۱۴۰)
اشکال دوم: این اشکال را جفری اولن[۷] با بیان یک داستان فرضی در باب ملاک این همانی شخصی بیان می کند. شخصی به نام جان را در شهر ویسکانسین در یک منطقه ی سرد سیر و همچنین شخصی به نام جو را در فلوریدا فرض کنید. یک روز صبح جان در حالی از خواب بیدار می شود که خود را در موقعیت و شرایطی متفاوت از شب قبل، در مکانی متفاوت یعنی در فلوریدا و با بدنی متفاوت می یابد و از طرف دیگر جو نیز خود را با شرایطی متفاوت از شب قبل، در مکانی متفاوت، با هوای سرد و با بدنی متفاوت می یابد. در واقع جان خود را با بدن جو و جو خود را با بدن جان می یابد. به عبارتی دیگر جان و جو خود را با حافظه، خاطرات و ذهنیت های قبلی اما در بدنی متفاوت می یابند. (Olen. 1994. p379) حال اگر یکی از این دو مثلاً جان، دزدی حرفه ای باشد چگونه می توانیم در مورد آن ها حکم کنیم؟ آیا اگر جو را که در لباس جان ظاهر شده است به عنوان دزد دستگیر کنیم، در حالی که جان با بدن جو آسوده خاطر به زندگی خود ادامه می دهد، به عدالت رفتار کرده ایم؟ در اینجا آیا باید بدن را ملاک این همانی قرار دهیم یا محفوظات ذهنی را؟ در پاسخ به این سؤال، از آنجا که هر یک از این دو فرد را در نظر بگیریم به نظر می رسد، احساس می کنند بدن خود را با هم تعویض کرده اند نه محفوظات ذهنی را، نمی توان بدن را ملاک این همانی قرار داد. Ibid. p383)) جفری اولن اشکال به ملاک بدن را به نحو دیگری نیز بیان می کند و آن این که در بعضی موارد که ما کسی را براساس شباهت ظاهری بدنش به عنوان شخص خاصی شناسایی کنیم، دچار ناکامی می شویم، برای مثال می توان از دوقلوهای همسان که کاملاً شبیه یکدیگرند نام برد. درنتیجه این موارد نشان دهنده ی این هستند که ملاک بدنی کافی نیست. البته از نظر فلو در چنین مواردی، با در نظر گرفتن این شرط که اگر بدن یک خط مستمر از یک مکان و یک زمان تا مکان و زمانی دیگر کشیده باشد، می توان آن را ملاک قرار داد. البته در مواردی هم لازم است برای شناسایی دوقلوهای همسان، به حافظه و محفوظات ذهنی آنها توجه کنیم. بنابراین از طریق حافظه و بدن، هر دو می توانیم موفق به شناسایی شویم، زیرا در اینجا دو معیار حافظه و بدن در تعارض نیستند اما بدن به تنهایی نمی تواند ملاک کاملی باشد. (Ibid. P381)
2-3-2) ملاک نفس
دوگانه انگاران معتقدند نفس انسان است که این همانی شخصی او را تحقق می بخشد. آنها نفس را جزء باقی و فنا ناپذیر حقیقت انسان می دانند و به همین سبب آن را ملاک این همانی قرار می دهند. طبق این دیدگاه وقتی شخص در زمان t2 همان شخص در زمان t1خواهد بود که دارای نفس واحدی باشد. بنابراین در این دیدگاه، این همانی بدن نقشی در تعیین این همانی شخص نخواهد داشت. این که فرد دارای بدن به لحاظ کیفی متفاوت و یا دارای بدن به لحاظ عددی یکسان باشد، هیچ تأثیری در این همانی شخص ایجاد نمی کند. به عبارت دیگر این همانی عددی بدن شرط لازم و کافی برای این همانی شخصی نیست.
این واقعیت که افراد اکنون همان بدنی را دارند که هنگام کودکی داشته اند ربطی به این همانی آنها ندارد. به لحاظ نظری نفس می تواند بدنی را که اکنون در آن ساکن است ترک کند و در بدنی جدید ساکن شود. به عبارت دیگر، ممکن است شخصی تعویض بدن داشته باشد. بنابراین حفظ این همانی عددی بدن برای این همانی شخص منطقاً لازم نیست. [..] این همانی عددی بدن برای تضمین این همانی شخص منطقاً کافی هم نیست. چنان که ممکن است پس از خروج نخستین نفسی که در بدن بوده است، نفس جدید و درنتیجه شخصی متفاوت وارد بدن شود. (مسلین،۱۳۹۰، ص۱۳۸)
در سنت اسلامی اکثر فلاسفهی مسلمان به سبب اعتقاد به وجود نفس و اثبات تجرد آن، ملاک این همانیِ شخص اخروی و شخص دنیوی را نفس میدانند و این در حالی است که بدن با مرگ نابود شده و از بین رفته است و تنها نفس است که به سبب تجردش، با مرگ و نابودی بدن از بین نمیرود و به عنوان ملاک تشخیص هویت شخص در آخرت باقی میماند. این دسته از فلاسفه با اینکه انسان را موجودی دو ساحتی میدانند اما معتقدند نفس هنگام مرگ، بدن خود را کاملاً رها میکند و مستقل از آن به زندگی و حیات پس از مرگ ادامه میدهد و بنابراین فقط نفس ملاک اینهمانی شخص خواهد بود و بدن هیچ نقشی در آن نخواهد داشت.
البته لازم به ذکر است که برخی دیگر از فلاسفهی مسلمان از جمله متکلمان، نهتنها انسان را در دنیا موجودی مرکب از جسم و روح میدانند بلکه معتقدند حقیقت انسان مجموع دو ساحت جسم و روح در تمام عوالم است و به همین سبب حضور بدن در آخرت نیز ضروری خواهد بود. بنابراین این دسته از متکلمان و فلاسفه که حقیقت انسان را در پرتو نفس و بدن میدانند و معتقد به معاد جسمانی ـ روحانی هستند، با ارائه دیدگاه های مختلف به نحوی سعی در ارائه تبیین قابل قبولی از مسألهی بدن اخروی داشتهاند. زیرا از نظر آنها اگرچه نفس، ملاک تشخص انسان در آخرت است اما اینهمانی شخص اخروی بهطور کامل، تنها با تحقق مجدد بدن صورت میگیرد که در این صورت ملاک اینهمانی باید در پرتو نفس و بدن، هر دو مطرح شود.
بنابراین میتوان گفت قائلین به ملاک نفس دو دستهاند؛ دستهای که فقط نفس را ملاک اینهمانی میدانند و دستهای که علاوه بر نفس، بدن را نیز ملاک قرار میدهند. به همین سبب در گروه دوم برخلاف قائلین به ملاک نفس، بدن و کیفیت آن اهمیت خواهد داشت و اثبات اینهمانی بدن اخروی و بدن دنیوی لازم خواهد بود.
۲-۳-۲-۱) اشکالات ملاک نفس
اشکال اول: نخستین و مهم ترین اشکال را جان پری[۸] مطرح کرده است. او می گوید نفسی که آن را ملاک قرار می دهیم غیر قابل مشاهده است. پس وقتی چیزی قابل دیدن نباشد قابل شناخت هم نیست. بنابراین ما نمی دانیم دیگران دارای چه نفسی هستند، چند نفس دارند و این که آیا نفس آنها در زمانt2 همان نفس در زمانt1 است. بنابر این وقتی ملاک این همانی قابل شناخت نباشد، شخص هم قابل شناسایی نخواهد بود و نمی توان این همانی او را در طول زمان ثابت کرد. پس نفس ملاک این همانی نیست. دو پاسخ به این اشکال داده شده که پری به آن ها جواب می دهد.
پاسخ اول: از آنجا که بدن ها در طول زمان یکی است، به تبع آن می توان به یکی بودن نفس ها نیز حکم کرد. اگرچه نفس افراد دیده نمی شود تا حکم بر این همانی شود، ولی از آنجا که بدن همان بدن است، می توان نفس را ملاک این همانی دانست. جان پری در پاسخ می گوید: «این سخن بدان معناست که ملاک اصلی در باب این همانی شخصی ملاک بدن است نه ملاک نفس، در واقع این سخن تأییدی بر نظریه ی ملاک نفس نیست.» پاسخ دیگر این است که ما از طریق ویژگی های روحی و نحوه ی رفتار فرد، می توانیم حکم کنیم که نفس فرد در طول زمان یک نفس بوده است. پس دیده نشدن نفس مشکلی ایجاد نمی کند و می توان از طریق ویژگی های روحی به این همانی شخص حکم کرد. جان پری این سخن را نیز حرکتی به جلو برای طرفداران نفس تلقی نمی کند. او می گوید: «ویژگی های روحی، صفات پدیدار شناختی ای هستند که می توانند از نفس های متفاوت به صورت واحد صادر شوند.» (به نقل از اکبری، ۱۳۸۲، صص۶۷-۶۶)
لازم به ذکر است که اشکال پری به ملاک نفس ناظر به ساحت معرفت شناختی در بحث اینهمانی شخصی است نه ساحت وجود شناختی که مورد نظر ما است. به همین دلیل این اشکال در ساحت وجود شناختی به نفس وارد نیست.
اشکال دوم: این اشکال را لیندا بدهام[۹] با اولویت دادن به بدن، به ملاک نفس وارد می کند. بدهام معتقد است، انسان تحت تأثیر عوامل ژنتیکی و همچنین مواد شیمیایی ای است که در بدن ترشح می شود. بنابراین هر تغییری که در مواد ترشح شده در بدن صورت گیرد، بر شخصیت انسان تأثیر خواهد گذاشت. بنابراین از آنجا که بدن در شکل دهی شخصیت اهمیت به سزایی دارد، نمی توان شخصیت انسان را تنها بر اساس روح تبیین کرد. «حتی اگر وجود موجودی مجرد به نام روح را بپذیریم و آن را جایگاه شعور بدانیم، لازم نمی آید که تمام شخصیت خود را به چنین موجود مجردی محدود کنیم. زیرا بسیاری از کارهای انسان، به گونه ای است که در موقع انجام آن ها هیچ گونه توجهی به نحوه ی انجام آن ها نداریم و در عین حال، آن کارها به خوبی و درستی انجام می شود.» بنابراین در بسیاری از فعالیت ها نقشی بر عهده ی روح نخواهد بود و تنها با بدن است که فعالیت صورت می گیرد. درنتیجه لحاظ کردن ملاک نفس به معنای نادیده گرفتن بخشی از شخصیت انسان است که صرفاً بر فعالیت های بدن استوار است. (همان، ص۱۷۴)
بدهام با بیان این اشکال در واقع نادیده گرفتن بدن به عنوان بخشی از شخصیت انسان را رد میکند، و نه ملاک بودن نفس را که این مسأله نیز در صورت اعتقاد به نفس و بدن به عنوان ملاک اینهمانی مطرح نخواهد بود.
۲-۳-۳) ملاک حافظه
ملاک حافظه را اولین بار جان لاک[۱۰] مطرح کرده است. لاک پس از بیان معنای شخص، ملاک این همانی و هویت شخصی را بیان می کند. همان طور که قبلاً بیان شد، به نظر او شخص، موجود عاقلِ متفکر است که منطق و فکر دارد و به نفس خود، آگاه است و به سبب این آگاهی، خود را در زمان ها و مکان های مختلف همان نفس واحد می داند. بنابراین آنچه هویت یک شخص را می سازد و سبب می شود شخص خود را از دیگران تشخیص دهد، آگاهی به نفس است. وقتی شخص به نفس خود آگاه باشد از وحدت نفس خود نیز آگاه است؛ یعنی انسان در می یابد که خودش خودش است. البته شخص تا وقتی شخص واحدی است و آگاهی به وحدت نفس او حفظ می شود که با همان آگاهی به نفس، اعمال گذشته را به یاد آورد. به عبارت دیگر شخص در صورتی بهره مند از وحدت نفس خواهد بود که با همان وجدان، به گذشته متصل شود. البته این وحدت در طول زمان و در صورت تغییر جوهر، همان طور که تغییر لباس به وحدت انسان لطمه ای نمی زند، از بین نخواهد رفت. سخن لاک در این رابطه چنین است:
وجدان به نفس است که آدمی را شاعر به وحدت نفس می کند که خودش خودش است یعنی هویت شخصی مستند به همان وجدان است، اعم از این که آن به یک جوهر متفرد حمل شود یا به جواهر متعدد و متعاقب. تا وقتی که یک موجود عاقل بتواند عملی از گذشته را با همان وجدان به نفس که در ابتدا داشته و در حال حاضر دارد به یاد آورد، عین همان نفس واحد است. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۴)
از نظر لاک بدن نمی تواند ملاک صحیحی برای این همانی باشد. زیرا بدن انسان با همه ی اجزایش بواسطه ی اتحاد با نفس متفکر دارای وجدان، قسمتی از خود انسان است و گرنه به تنهایی و صرف نظر از این امر، جزئی از انسان نخواهد بود. برای مثال وقتی دست انسان قطع می شود، دیگر قادر به درک حرارت و سرما و سایر تأثیرات حسی نخواهد بود و بنابراین نمی توان آن را قسمتی از خود شخص دانست. در این صورت نسبت این دست قطع شده با نفس، تفاوتی با نسبت اشیای مادی دیگر با آن نخواهد داشت. این مطلب را از این گفته ی لاک می توان برداشت کرد که «هر جزئی از بدن ما که اتحاد حیاتی با آن وجدان [وجدان به نفس] در نهان ما داشته باشد قسمتی از ما را تشکیل می دهد، ولی همین که از آن اتحاد حیاتی جدا شد همان طور که نفس شخصی دیگر را تشکیل نمی دهد نفس ما را هم تشکیل نمی دهد.» (همان، ص۲۵۳) همچنین از نظر لاک روح نیز به تنهایی ملاک کافی برای این همانی نخواهد بود. زیرا «پیداست که وجدان یا (شعور به نفس) است که آنچه بتوان آن را به گذشته های بعید بسط داد، وجودها و افعال گذشته و حال را در شخص واحد پیوسته می سازد، به طوری که آنچه شاعر افعال گذشته و حال است همان شخص واحد است.» (همان، ص۲۴۸) به بیان روشن تر روح نمی تواند به تنهایی همان شخص سابق را به وجود آورد و هویت شخصی او را تحقق بخشد، چرا که روح به همراه وجدان اعمال گذشته یا به عبارتی یادآوری خاطرات گذشته، تعیین کننده ی هویت شخص خواهد بود. وجدان است که اعمال گذشته و حال را در شخص چنان به هم پیوند می دهد که شخص آگاه به گذشته و حال، شخص واحد به حساب آید.
بنابراین بر اساس دیدگاه لاک این همانی شخصی در طول زمان وابسته به وجدان یا آگاهی به نفس است، البته وجدانی که در طول زمان استمرار می یابد و باعث پیوند گذشته و حال می شود. به عبارت دیگر آنچه هویت شخص را می سازد و این همانی عددی را تحقق می بخشد، استمرار آگاهی شخص است نه بدن و یا روح. زیرا بدن و روح نیز با استناد به وجدان یا آگاهی به نفس است که از آن شخص خواهند بود. بنابراین سؤالی که در اینجا پیش می آید این است که چه چیزی این استمرار آگاهی را شکل می دهد؟ در واقع چه چیزی باعث پیوند آگاهی شخص در گذشته و حال می شود؟
جفری اولن ملاک قطعی این همانی شخص از نظر لاک را، حافظه بیان می کند. او براساس دیدگاه لاک می گوید: «حافظه ی من از رویدادهای زندگی جفری اولن، به همان صورتی که برای من رخ داده است، از من همان شخصی را می سازد که این رویدادها برای او اتفاق افتاده است.» (Olen. 1994. p382)
2-3-3-1) اشکالات ملاک حافظه
اشکال اول: براساس ملاک لاک وقتی شخص در زمان t2 همان شخص در زمان t1 خواهد بود که دارای همان حافظه و خاطراتی باشد که در زمان t1 دارا بوده است. اما انسان بسیاری از خاطرات و فعالیت های خود را فراموش می کند و قادر نخواهد بود تمام گذشته خود را با اعمالی که انجام داده و افکاری که از سرگذرانده است به یاد آورد. پس اگر ملاک حافظه صحیح باشد باید بگوییم با از دست رفتن حافظه این همانی هم باید از بین برود.
این اشکالی است که خود لاک نیز به آن توجه کرده و آن را می پذیرد. او در پاسخ آن می گوید: «اگر فرض کنیم یک شخص در زمان های مختلف، وجدان های مختلفی بدون اندک ارتباطی با هم داشته باشد، بدون شک همان شخص در هر زمان، یک شخص جداگانه خواهد بود.» او برای تأیید مدعای خود فرد عاقلی را مثال می زند که در گذشته دچار جنون بوده است. به نظر لاک از آنجا که قانون این فرد را نسبت به اعمال گذشته اش مسئول نمی داند، نتیجه می گیریم این شخص دارای دو شخصیت جداگانه است. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۵۰)

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

  • milad milad