سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه

آخرین مطالب

پایان نامه در مورد جامعه­شناسی بدن

چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ب.ظ

«اغلب متفکران (مانند کانل، ۱۹۹۵؛ اسکات و مورگان، ۱۹۹۳؛ شیلینگ، ۱۹۹۳؛ ترنر، ۱۹۹۲) برآنند که بدن ترکیبی از امر اجتماعی و امر زیستی است؛ بدین معنا که با وجود این که دارای مبانی مادی و زیستی است، اما این قابلیت را دارد که در زمینه ­های اجتماعی مختلف، جایگزین شده یا تعدیل گردد. به بیانی ساده­تر، اگر­چه بدن سازه­ای اجتماعی است، اما دارای پاره­ای مشخصات زیستی غیرقابل انکار نیز هست»(نتلتون و واتسون،  ۱۹۹۸ :۸ به نقل از اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷). «محسنی(۱۳۷۶) می­نویسد بدن انسانی واسطی میان فرد و دنیای خارج است. وجود انسانی در بدو امر دارای یک مظهر بدنی است. اعضای مختلف بدن، دارای ارزش­های مساوی فرهنگی نیستند»( احمدنیا: ۱۳۸۴).

 

 

«جامعه­شناسی نوپای بدن، توجه بسیار کمی به راه­های مختلفی می­ کند که از طریق آن­ها جهان اجتماعی به شکل دادن، آراستن و نظم دادن به بدن­های انسانی می ­پردازد و یا به بیانی ملموس­تر، خیلی کم ساختارهای اجتماعی­ای را که به نحوی موثر توسط عاملان اجتماعی برای شکل دادن به بدن استفاده می­شوند، بررسی می­ کند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

 

«آلن آنندال(۱۹۹۸) جامعه­شناس پزشکی انگلیسی، با مروری بر سابقه­ نظری تفکر غرب، که به تضاد ذهن و جسم متاثر از اندیشه­ی افلاطون قایل بوده­ است، هدف جامعه­شناسان بدن را مشخص کردن و تاکید بر وجود رابطه­ دیالکتیکی میان بدن فیزیکی و ذهنیت انسانی [۲]میداند که غالبا به آن از طریق مفهوم بدن زیست شده [۳] ارجاع می­شود. وی به اثر مرلوپونتی (۱۹۶۲) که بر نوعی هم­آمیزیِ غیر قابل تقلیل [۵]ذهن و بدن استناد می­ کند،  ارجاع می­دهد که درهم­آمیختگی روح بدن را امری دایمی می­داند که در هر مرحله از حرکت وجود[۶] محقق می­شود. بنابراین تجربه­ی ما و بودن ما در این جهان به واسطه­ی رابطه­ مالوف بدنمان با جهان محقق می­شود»( احمدنیا: ۱۳۸۴).

 

«کانون توجه جامعه­شناسی بدن این است که بدن­های ما، و از جمله سلامت و رفتار جنسی­مان، چگونه تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار دارد»(گیدنز،۲۰۰۳ به نقل از احمدنیا: ۱۳۸۳). یکی از حوزه­های مورد بررسی آن، رابطه­ دیالکتیک میانِ بدن فیزیکی(جسم) و ذهنیت است (کاکرهام، ۲۰۰۱:۱۴ به نقل از احمدنیا: ۱۳۸۳).

 

«جامعه­شناسی بدن به جریان داشتن نوعی بازخورد قایل است که طی آن محیط­های اجتماعی، بدن­ها را می­سازند، و این ساخته شدنِ بدن­ها، به نوبه­ی خود بر رفتار اجتماعی، تاثیر می­گذارد، و رفتار اجتماعی بر تحولات و تغییرات بدنی موثر واقع می­شود»( احمدنیا: ۱۳۸۴).

 

«حوزه­ دیگر مطرح در جامعه­شناسیِ بدن، برساخت اجتماعی [۷]بدن و عواطف است. یعنی که چگونه جامعه، بدن و عواطف را ساخته و پردازش می­ کند. رویکرد برساخت اجتماعی در جامعه­شناسی پزشکی تا حد زیادی با افکار فوکو پیوند خورده است که بدن را به عنوان محصول دانش و قدرت مورد تجزیه و تحلیل قرار می­دهد (آنندال، ۱۹۹۸؛ نتلتون،۱۹۹۵ ؛ بری، ۱۹۸۶ به نقل از احمدنیا: ۱۳۸۳) … شیلینگ دریافت که بدن­ها، در حکم نوعی”سرمایه­ی اجتماعی”­اند که ارزش­شان از طریق تواناییِ گروه­های مسلط در معرفی بدن و سبک زندگی خودشان به عنوان بدن­ها و سبک زندگی­های والاتر یا ارزش­مندتر، تعریف و تعیین می­شود»(کاکرهام، ۲۰۰۱: ۱۵ به نقل از احمدنیا: ۱۳۸۳).

 

«در ادبیات جامعه­شناسی بدن، از دو نوع اعمال کنترل بر بدن صحبت شده است. حفظ کنترل بر بدن برای بازنمایی خویشتن در جریان زندگی روزمره، امری حیاتی است و این کنترل درونی شده­ای است که خودِ فرد بر رفتارها و ژست­های بدن خود اعمال می­ کند. فقدان کنترل­های بدنی پیامدهای منفی­ای نظیر داغ گذاری شدن و نهایتا طرد فیزیکی را در پی خواهد داشت»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

«بحث از بدن آدمی تا حدود سه دهه قبل وارد مباحث جامعه شناسی نشده بود و جالب این­جا است که این بحث در حالی مهجور واقع می­شود که شاید در هیچ زمینه­ای به اندازه­ بدن، مناقشات و مباحثات دینی و غیردینی صورت نگرفته بود. اما رویکرد کلی حاکم بر این بحث­ها به گونه­ای بود که خود موجب طرد بدن جان­دار و سخنگویی می­شدند که با تار و پود خود زندگی روزمره را حس می­کرد و محمل تجارب آدمیان در این عرصه بود. این بحث­ها عمدتا سویه­ای متاثر از دوگرایی دکارتی و الهیات مسیحی داشتند و لذا به بدن به عنوان موجود مزاحمی که مانع از ترقی روح انسانی یا تکامل فکری او می­شود، می­نگریستند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷)

 

«تنها در دهه هشتاد میلادی است که می­بینیم بدن نیازهای جسمانی، آمیخته به گوشت و خون، در ادبیات جامعه­شناسی به صدا در می­آید. شاید فوکو از اولین و نیز مهم­ترین کسانی است که بدن را دارای تاریخ می­داند و به آن به مثابه­ی محصولی اجتماعی و فراتر از عناصر زیستی می­نگرد. پس از فوکو، به سرعت ادبیات غنی­ای حول محور بدن به وجود می­آید که در اغلب موارد، در رد یا قبول اندیشه­ی فوکویی شکل گرفته است. این زمان مقارن با موج دوم جنبش فمینیستی هم هست و یکی از اهدافی که برای این جنبش مطرح می­شود، بازپس­گیری بدن زنانه از نظام­های پدرسالارانه­ای است که آن را به بند کشیده­اند و با تعریف دانشی مردانه، نظامی از ارزش­ها و هنجارها را بر آن حک کردند که هر روز بیش از پیش، این بدن را در منجلاب از خودبیگانگی و نیستی فرو می­برد»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

گیدنز[۹] (۲۰۰۳) معتقد است زنان به ویژه بر اساسِ ویژگی­های جسمانی­شان، مورد قضاوت قرار می­گیرند  واحساسِ شرم­سازی نسبت به بدن­شان، رابطه­ مستقیمی با انتظارات اجتماعی دارد»(احمدنیا: ۱۳۸۴).

 

فمینیست­های پست مدرن، اساسا وجود هر نوع ذاتی را رد می­ کنند و در عوض، قایل به شکل­ گیری کامل کالبد انسان از خلال فرآیندهای زندگی در جامعه می­شوند. آنها با فرض گرفتن اهمیت نقش جامعه در شکل­دهی به پیکر انسان و به طور خاص، بدن زنانه به تحلیل دلایلی می­پردازند که این بدن را به شکل خاصی درآورده و به این کیفیت منتهی می­ کند. آنان در تحلیل­های خود یک نکته را فرض می­گیرند و آن مشکلات و کژی­هایی است که در اثر روندهای اجتماعی در این بدن زنانه ایجاد شده است و برای نشان دادن این کژی­ها و کاستی­ها به روش­های مختلفی مانند مصاحبه با زنان گروه­های مختلف، نوشتن خاطرات خود از بدن­هایشان، توصیف زندگی روزمره زنان با تمرکز بر بدن زنانه و … دست می­زنند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

«سیمون دوبووار [۱۰]موقعیت بیولوژیک بدن زنانه و ساخت زنانگی را مانعی بر سر دستیابی زنان به برابری با مردان دانست (کاستلنوو و گاتری، ۱۹۹۸) در دهه ۱۹۸۰ و هم­زمان با طرح اندیشه­های فوکویی درباره­ی بدن بود که دوگانگی ذهن/بدن در کارهای کارتین مک­کینان و نانسی هارت­ساک شکل متفاوتی به خود گرفت. در تفکر آنان، بدن­های زیستی زنان، دیگر نه ضعیف­تر از بدن­های مردانه و نه ریشه­ ایدئولوژی ستم مردانه شمرده می­شد. برعکس، سلطه­ی مردانه­ توسط ایدئولوژی فرادستی مردان تبیین می­شد. مطابق نظرات مک کینان و هارت ساک، بدن­ها صرفا مبنایی زیستی یعنی ماده­ی طبیعی خاص حیات انسانی هستند، در عوض این ذهن یا آگاهی است که در ایدئولوژی فرادستی و سلطه­ی مردان تبلور یافته و موجب نابرابری بین زنان و مردان می­شود. بنابراین، این ایدئولوژی است که باید آشکار شود و توسط ایدئولوژی دیگری یعنی برابری بدن­های زنانه و مردانه و ارزش دادن به امور زیستی زنانه­ای مانند بارداری، شیردهی و زایمان جایگزین گردد. در واقع مک کینان و هارت ساک بر لزوم تغییر ساختارها، باورها و قوانین درباره بدن­های زنانه و مردانه تاکید کردند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

از منظر «جودی باتلر، بدن دارای نقشی معنادار و فعال است. در این­جا دیگر بدن دارای نقشی منفعل و ابژه­ی لایتغیر قدرت ذهن نیست، بلکه خود بدن هم به عنوان مدلول دیده می­شود. زمانی که در آن بدن امری پیشااجتماعی[۱۲]، پیشازبانی و طبیعی فرض می­شد، به سر آمده و در عوض اکنون بدن نوعی هستیِ اجتماعی است که در جریان تعامل میان هنجارهای فرهنگی و تفاوت­های جنسی، خلق می­شود و معانی تاریخی و فرهنگی را به شکلی جنسی رمزگشایی می­ کند. بنابراین در اینجا بدن فعال و تاریخی است و متصل به ذهن دانسته می­شود. به علاوه، به نظر می­رسد که بدن در پارادایم پست مدرن، حداقل در سطح نظری، دوباره متحد شده باشد. اغلب نظریه­پردازان پست­مدرن، به لحاظ مفهومی، ذهن و بدن را در هم ادغام کرده و استراتژی­های رهایی بخشی را ارتقاء می­ دهند که بر بعد آگاه خود و تغییرات اجتماعی تاکید دارد. اگرچه تاکید متفکران پست مدرن بر جنس و جنسیت به مثابه­ی جزء انتقادی جوامع غربی در فرآیند ساخت هویت زنانه و مردانه اهمیت دارد، اما نحوه­ی مواجهه آنها با این ساخت، آنان را از جهان واقعی زنان خارج کرده و وارد دنیای رمزگونه­ی سخنان حرفه­ای دانشگاهی می­ کند. دو موضع نظری به وجود آمده در خلال دهه­های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی، یعنی ذات­گرایی (اعم از ذات­گرایی زیستی و ذات­گرایی انسانی) و پست­مدرنیسم، هر دو می­کوشند تا به انکار تأثیر کنترل مردانه بر شکل­ گیریِ بد­ن­ها و ذهنیت­های زنانه بپردازند. از نظر ذات­گرایان زیستی، مبانی طبیعت زنانه و تجسم آن (یعنی ذهنیت زنانه) به قابلیت­های بازتولید فیزیکی وی مربوط می­شوند که زمینه ­های فرهنگ سرمایه­دار و پدرسالار غربی از این قابلیت­ها کاسته و آن­ها را مورد استثمار قرار داده است. ذات­گرایان زیستی برآنند که به جای بدنام کردن ویژگی­های زنانه، باید آنها را ستود. آنان همچنین معتقدند که این ویژگی ها می­توانند موجب ارتقای نقطه نظرات رهایی بخش فمینیستی شوند. نل نادینگ، نانسی هارت­ساک، لوسی ایریگاری و هلن سی ساکس را می توان در این گروه جای داد»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

«از نظر فمینیست­های پست­مدرن، هم­ جنس و هم جنسیت برساخته­هایی اجتماعی هستند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷). «فمینیست­های پست­مدرنی مانند ساندرا بارتکی، سوزان بوردو، جودی باتلر و جانا ساویکی در تمرکز بر بدن زنانه با ذات­گرایان بیولوژیک مشترک هستند، بدن زنانه از نظر آنان غیرقابل­تغییر و دارای خصلت غیرتاریخی نیست و ویژگی­های زیستی نمی­توانند موجب تدارک آوردن مبنایی ثابت برای تعریف رفتارهای زنانه و مردانه شوند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

«بنابراین ارتباط و گفت­وگو بین زنان و مردان، فارغ از تفاوت آنان در میزان قدرت، بسیار دشوار صورت می­گیرد»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

«سلطه، هم­واره در بردارنده تلاش­هایی برای تحت ستم قرار دادن گروه­های فرودست است. در اینجا بدن زنانه به هزاران طریق مختلف ابژه قرار می­گیرد که تبلیغات در مورد روش­های زندگی روزمره از مهم­ترین آن­ها است. قطعه­قطعه کردن مداوم بدن زنانه به سینه­ها، پاها، نشیمن­گاه و کشاله­های ران، زنان را از شخصیت تهی کرده و آنان را به قطعاتی از جای کنده شده بدل می­ کند. این چندپارگی از جا­کننده و جنسی­کننده، هدف ارضای مردان توسط بدن زنانه و فروش آن را در سر دارد. زنان از همه نژادها و رنگ­ها به صورت ابژه در آمده­اند، اما نظام سلسله مراتبی به زنان گروه­های مختلف، جایگاه­های متفاوتی را در این پلکان زیبایی عطا می­ کند … در این­جا زیباترین بدن آنی است که بیش­تر ابژه شده، راه خطا در پیش گرفته و زینت شده است. برای زیبا بودن زنان به انجام دست­کاری­های مداوم در خویشتن خود و چندپاره کردن و ابژه قرار دادن آن ترغیب می­شوند»(کانیان، ۱۹۹۹: ۱۹۵-۱۹۶ به نقل از اباذری و حمیدی۱۳۸۷ ).

 

«هنجارهای جامعه به صورت زبانی و نیز در متون نوشتاری مطرح شده و توسط وضعیت­های کنش­گران و نهادهای اجتماعی با قدرت و کنترل درهم تنیده می­شوند… گفتمان­های قدرت/ دانش مرتبط با جنس و جنسیت نقش معناداری در بر ساخت ذهنیت زنانه به عنوان ذهنیتی فرودست ذهنیت مردان بازی می­ کنند. به روشنی پیدا است که انتقادات فمینست­ها به نوعی نظریه­پردازی عام و جهان­شمول، باعث تغییراتی در نظریه­پردازی فمینیستی شده است. فمینیست­های پست­مدرن، ذات­گرایان زیستی را به دلیل عام دانستن تجارب زنانه و به کار بردن استانداردهای زنان غربی سفید پوست برخاسته از طبقه­ی متوسط و دارای روابط ناهمجنس­گرایانه به سایر زنان ملامت می­ کنند»(اباذری و حمیدی: ۱۳۸۷).

 

[۱] Ellen Annandale

 

[۲] Human Subjectivity

 

[۳] .Lived body

 

[۴] M.Meleauponty

 

[۵] Irreducible fusion

 

[۶] Movement of Existence

 

[۷] Social construction

 

[۸] Shilling

 

[۹] Giddens

 

[۱۰] Simone de Beauvoir

 

[۱۱] Judy Batler

 

[۱۲] Pre-Social

  • milad milad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی